وقتی فاشيسم را میگذارم توی گيومه يعنی میخواهم دربارهی کاربرد کلمه احتياط کنم بس که هر کس هر جا دلاش خواسته کلمه را «مصرف» کرده است. مقصودم تعصب، اصرار بر بیخردی، پيشداوریهای آدمهاست که دربارهی عدهای ديگر که با آنها متفاوتاند از پيش تصمیمشان را گرفتهاند، رأیشان را دربارهی آنها صادر کردهاند، قبلاً آنها را بستهبندی کردهاند و در قابی از پيشتعيینشده نشاندهاند و از آن لحظه به بعد برایشان آسان است که حکمی قطعی و نهايی را دربارهی آنها صادر کنند.
فرقی نمیکند کسی که قربانی اين تعصبها و بیخردیها میشود، يهودی باشد، همجنسگرا باشد، شيعه باشد يا سنی، اسماعيلی باشد يا فيلسوف، زن باشد يا مرد، سياهپوست باشد يا سفيدپوست، مسيحی باشد يا مسلمان، بهايی باشد يا بیدين. فاشيسم، تعصب و پيشداوری از قبل دربارهی همهی اينها رأی دارد. اين روزها، در جاهای مختلف رسم روزگار و مُد زمانه بسته به مکاناش فرق دارد: در ايران، عمدتاً، همجنسگرا و بهايی و (چه میدانم) اصلاحطلب و سکولار از اين جنساند. در خارج از ايران (و لزوماً مقصودم خارج جغرافيايی نيست)، هر چيزی که اسم مسلمان به آن تعلق بگيرد همين وضع را دارد. چيزی که در اين ميانه به آسانی فراموش میشود خودِ آدميت است (آن هم گاهی به اسم آدميت). مگر آن نامسلمان (يا ناهمجنسگرا يا ناشيعه يا ناسياه) چه مزیتی از منظر انسانی بر ديگری دارد که وقتی به وصف او میرسد از نسبت دادن هيچ شناعتی به او روگردان نمیشود، آن هم تنها به اين دليل که ايدئولوژیاش با او تفاوت دارد؟
فکر نکنيد اين اوصاف فقط به طايفهای بر میگرد که بدند يا بیخردند و متعصب. گمان نکنيد که من و شما که احتمالاً خودمان را خيلی روشنفکر و باحال (!) تصور میکنيم از اين آفت و مرض مصون هستيم. اين مرض گريبان همهی ما را میگيرد منتهای نخوت همين است که اين عيوب را در ديگران ببينی و سراغ بگيری ولی وقتی به خودت میرسد گمان کنی بهترينِعالم هستی و چيزی از مسلمانستيزی و مسلمانهراسی يا مثلاً همجنسگرا هراسی و شيعه يا سنیهراسی/ستيزی در تو نيست. آدمی مدام بايد با خودش بجنگد. تا زنده هستی از اين آفت ايمن نيستی. انسان بودن يعنی همين. يعنی مبارزهی دایمی. يعنی اينکه پيوسته گريبان خودت را بگيری که به دام تعصب و پيشداوری و نخوت و بیخردی نيفتی. بیخردی چيزی نيست که مال بیسوادان يا بیدانشان باشد. ای بسا عالم و دانشمند که عينيت مجسم تعصب و نخوت و بیخردی است. گاه روستايی سادهدل و بیسوادی صدها درجه انسانتر و پاکيزهتر و بیگرهتر از روشنفکر لاييک سکولار يا شيعهی پاکيزهی خالص راهيافتهای حقيقت و انسانيت را بهتر درک میکند. انسان باشيم.
نظرها (1)
چقدر فهم عمیقی از فاشیست دارید شما من یاد حرفای خنده دار اکبر گنجی درمورد هایدگر انداخت.
فرهاد | جمعه، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۲۰:۰۸