موسیقی ما، روايت است. قصه است. حکايت است. اساساً هر موسيقیای از همین جنس است. آدميان در موسیقی خودشان را میبينند و باز میشناسند. موسیقی مثل آينه میماند. کسی که جلوی آينه میايستد اگر مايهای از فراست و معرفت داشته باشد، میتواند به قصه گفتن بنشيند و شرح جمال بگويد يا حکايت فراق. گمان من اين است که کسانی که با موسيقی نمیتوانند ارتباط برقرار کنند – يا با يک موسیقی خاص نمیتوانند ارتباط داشته باشند – دقیقاً از همين روست که در آن قصهای و داستانی دلربا نمیبینند و نمیشنوند. گوشِ قصهشنو و جانِ حکايتپذیر آدمی اگر گشوده شود به روی معانی مترنم موسیقی، ديگر جدايی از آن برای آدمی ميسر نيست. آدمی خودش را با موسيقی هم معنا میکند هم تماشا.

یک نمونهی درخشان و دلربا از اين جنس حکايتها، روايتی است که سايه روی اجرای نوای پريسا گذاشته است. در اين اجرا، حسين علیزاده سرپرستی گروه را به عهده دارد و تار میزند. پرويز مشکاتيان سنتور مینوازد و آهنگ آن ترانهی مشهور «پیر فرزانه» محصول مشترک دورهی جوانی این دو است. علی اکبر شکارچی کمانچه، محمد علی کيانینژاد نی و مرتضی اعيان تنبک مینوازد. کل اين برنامه را پيشتر، اينجا، در ملکوت آوردهام. آنچه در زير میشنويد داستان سازها، نوازندگان، اشعار و قصهای است که ساز و نوا در آن تنيده شده است، با صدای شاعر و از زبانِ اوست. شايد هم اين قصهی سايه است که در خلال نغمهها و زخمهها و ابیات مختلف منعکس شده است. هر چه هست، يکی از بهترین نمونههای روایتِ خودِ آدمی و آيينهگی موسيقی است برای شرح این حکايت. بشنويد به تأمل و حال.
نظرها (2)
سایه ی دوست داشتنی
مهدی ملک زاده | یکشنبه، ۲۷ آذر ۱۳۹۰، ۲۱:۴۴
عالی آقا
امین بزرگیان | جمعه، ۲۵ آذر ۱۳۹۰، ۰۱:۴۹