توضيح ضروری:
این متن در ابتدا، با مشورت پارهای از دوستان، به قصد انتشار در موج سبز آزادی نوشته شده بود و بنا را بر این نگذاشته بودم که مطلب را در ملکوت منتشر کنم. انگیزهی عدم انتشار مطلب در اینجا این بود که اين تصور پيش نياید که «زحمات شبانهروزی» آن دوستان ناديده گرفته میشود یا بهانهای به دست بدخواهان بیفتد، لذا مطلب برای موج سبز آزادی ارسال شد و البته بیدرنگ و بیدریغ پاسخی آمد که انتشار چنین متنی در چنان سايتی امکانپذير نیست. این پاسخ البته کار مرا آسانتر کرد و همينجا بايد بسیار سپاسگزار پارهای دوستان و گردانندگان موج سبز آزادی باشم که به صاحبِ اين قلم در غلبه بر ترديدش یاری کردند.
پیش از ورود به جزييات نقد، لازم است این نکته را متدکر شوم که پلیدکاریها و بیتقواییهای رسانههای حکومتی چيزی نيست که امروز بر کسی پوشیده باشد. غرض از تحریر این مختصر تنها عزم بر خود-تصحیح-گری است و پرهیز از فروافتادن به دام مغالطهها و نیرنگهای حریف. برای رسیدن به آزادی و در جستوجوی حقیقت، فرض و فريضه آن است که به شيوههای دشمنان آزادی و حقیقت متوسل نشویم. اگر ما نیز دچار همان شیوه باشیم – ولو در برابر دشمنانمان – نهایتاً تفاوت چندانی با آنها نخواهیم داشت و روزی که مصلحتهای ديگر اقتضا کنند، باز هم حقیقت قربانی خواهد شد. در نتیجه واجب است اين هشدار را پیوسته به خود و دوستانمان بدهيم که همواره اين انذار را آویزهی گوش کنيم که نباید این مبارزه را به هر قیمتی پیش برد. سياست، همپایه و همپهلوی بیاخلاقی و عبور از اخلاق نیست.
در مطلبی که در موج سبز آزادی با عنوان «قدرتطلبی و کودتاگری فرهنگی با نقاب فرهنگ دوستی» منتشر شده است – و شباهت غریبی میبرد به نوع نوشتههایی که با ادبيات برنامهی «هويت» تولید میشد و میشود – به معنای دقیق کلمه «پرونده»ای برای حداد عادل ساخته شده است که اجزای مختلفی از آن مشتمل بر لغزشهايی است که در بالا وصف کلیاش آمده است. در زير به ذکر نمونههایی میپردازم که موضوع را روشنتر میکند.
این متن در ابتدا، با مشورت پارهای از دوستان، به قصد انتشار در موج سبز آزادی نوشته شده بود و بنا را بر این نگذاشته بودم که مطلب را در ملکوت منتشر کنم. انگیزهی عدم انتشار مطلب در اینجا این بود که اين تصور پيش نياید که «زحمات شبانهروزی» آن دوستان ناديده گرفته میشود یا بهانهای به دست بدخواهان بیفتد، لذا مطلب برای موج سبز آزادی ارسال شد و البته بیدرنگ و بیدریغ پاسخی آمد که انتشار چنین متنی در چنان سايتی امکانپذير نیست. این پاسخ البته کار مرا آسانتر کرد و همينجا بايد بسیار سپاسگزار پارهای دوستان و گردانندگان موج سبز آزادی باشم که به صاحبِ اين قلم در غلبه بر ترديدش یاری کردند.
«آنکه با هيولاها دست و پنجه نرم میکند، باید بپاید که خود در این ميانه هيولا نشود. اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم میدوزد.»
فريدريش نیچه، فراسوی نیک و بد، ترجمهی داريوش آشوری، ص. ۱۲۵ (چاپ سوم) – خوارزمی، تهران
ديرزمانی است که قصد داشتهام یادداشتی بنویسم دربارهی سياست و زبان وبسایت موج سبز آزادی. برای اين تعلل هم دلایلی داشتهام که جای شرحاش اینجا نیست. اما باور دارم که دیگر بعد از این همه وقت، مجال آن رسیده باشد تا نظرم را بیپرده و شفاف بگویم. چکیدهی سخن صاحبِ اين قلم – و به عبارتِ دیگر نقدِ او – این است که متأسفانه در پارهای از مطالب موجِ سبز آزادی، زبان و ادبیاتی خشن، پروندهساز و دور از اخلاق، ادب و انصاف به کار بسته شده است. مدعای اصلی من این است که ادبیات کیهانی و زبان افتراساز و اخلاقگريز کيهانيان و رسانههای بیتقوايی که این روزها دامنگیر کشور ما شده است، به شیوهای دیگر در سوی مقابل رسوخ و نفوذ کرده است و همان شیوهی ضد-اخلاق و خشن، رنگ خود را به پاسخهای این سو زده است. توضیح و توجیه نویسندگان مطالبی از اين جنس، پیوسته این بوده است که در این جنگ تبلیغاتی که حریف از هیچ تهتک و تهمتی ابايی ندارد و فشار سنگينی بر جنبش سبز وارد میکند، عیبی نيست اگر ما هم بتوانيم زخمی به گردهی مدعی بزنیم. این منطقی ساده و سادهساز است که نتیجهی بدیهیاش این است که هدف هر وسيلهای را توجیه میکند.پیش از ورود به جزييات نقد، لازم است این نکته را متدکر شوم که پلیدکاریها و بیتقواییهای رسانههای حکومتی چيزی نيست که امروز بر کسی پوشیده باشد. غرض از تحریر این مختصر تنها عزم بر خود-تصحیح-گری است و پرهیز از فروافتادن به دام مغالطهها و نیرنگهای حریف. برای رسیدن به آزادی و در جستوجوی حقیقت، فرض و فريضه آن است که به شيوههای دشمنان آزادی و حقیقت متوسل نشویم. اگر ما نیز دچار همان شیوه باشیم – ولو در برابر دشمنانمان – نهایتاً تفاوت چندانی با آنها نخواهیم داشت و روزی که مصلحتهای ديگر اقتضا کنند، باز هم حقیقت قربانی خواهد شد. در نتیجه واجب است اين هشدار را پیوسته به خود و دوستانمان بدهيم که همواره اين انذار را آویزهی گوش کنيم که نباید این مبارزه را به هر قیمتی پیش برد. سياست، همپایه و همپهلوی بیاخلاقی و عبور از اخلاق نیست.
در مطلبی که در موج سبز آزادی با عنوان «قدرتطلبی و کودتاگری فرهنگی با نقاب فرهنگ دوستی» منتشر شده است – و شباهت غریبی میبرد به نوع نوشتههایی که با ادبيات برنامهی «هويت» تولید میشد و میشود – به معنای دقیق کلمه «پرونده»ای برای حداد عادل ساخته شده است که اجزای مختلفی از آن مشتمل بر لغزشهايی است که در بالا وصف کلیاش آمده است. در زير به ذکر نمونههایی میپردازم که موضوع را روشنتر میکند.
در متن آمده است که او «چند سالی میشود جایگاه خود را در مقام یکی از متملقترین و منفعتطلبترین چهرههای نزدیک به بیت رهبری به خوبی حفظ کرده است». به واقع حداد تا پیش از وقایع اخیر یکی از افراد معقول جناح محافظه کار بود. او تفکر سیاسی اصول گرایی را برگزیده است، این نکته می تواند از سر منفعت طلبی نباشد. حتی به یاد دارم که کسانی همچون خاتمی و حسن خمینی نسبت به او و حسن نیت وی نظر خوبی داشتند. نقطه چرخش حداد انتخابات اخیر بود. در ادامهی همین جمله آمده است: «غلامعلی حدادعادل، کسی است که اصرار عجیبی دارد تا خود را شخصیتی علمی در حوزهی علم و فرهنگ ایران معرفی کند». اين جمله بسیار دور از انصاف است. حداد عادل سالهای درازی است که چهرهای فرهنگی و علمی بوده است. همردیف قرار دادن کسی همچون حداد عادل – با مراتب دانشی که دارد – هر اندازه هم که میل به تباهیهای قدرت و چرب و شیرین سياست کرده باشد، با یکی چون حسن رحیمپور ازغدی که به معنای دقیق کلمه «اصرار عجیبی» دارد که خود را شخصیتی علمی معرفی کند، دور از انصاف و اخلاق است.
نویسندهی متن آورده است که: «حیثیت علمی او نیز با بیرون راندنش از دانشگاه توسط دانشجویان و برگزاری مراسم دفاع یکی از دانشجویانش در خارج از دانشگاه به دلیل اعتراضات دانشجویی با صدمه جدی مواجه شده است». گویا جلسهی دفاع مزبور متعلق به یکی از دانشجویان دکتری انجمن حکمت است که حداد عادل مشاور پاياننامهاش بوده که البته این مراسم بسیار خلوت برگزار شده است. حد توصیف را نباید به اغراق کشانيد.
نویسنده آورده است: «وی که فیزیک را موافق طبع خود نیافته بود، در سن ۲۳ سالگی و در سال ۱۳۴۸ شروع به تحصیل در رشته علوم اجتماعی دانشگاه تهران کرد، اما یک سال بعد این رشته را نیز رها کرد». لحن نوشته به گونهای است که رها کردن یک رشتهی تحصیلی گويی امری است قبیح یا اينکه مثلاً حداد عادل عادت داشته از این شاخ به آن شاخ بپرد و به هر رشته نوکی بزند و اين هم برای او کاری است در خور قدح. حال آنکه رها کردن هیچ رشتهای برای هیچ کسی جای عیب و ايرادی ندارد. نويسنده شاید مدعی شود که مشغول نوشتن زندگینامه است اما لحن و زبان نوشته حکايت از طعن و تحقیر دارد. زندگینامه را اينگونه نمینويسند. در سخن گفتن از رقیب و حریف و دشمن هم بايد حد ادب، انصاف و اخلاق را رعایت کرد.
در متن آمده است که حداد «از همان ۲۳ سالگی فعالیتهای سیاسی خود را در دانشگاه ملی آغاز کرد و به همان دلیل هم توسط ساواک از تدریس منع شد. اما از انجا که به نظر روحیه سازگاری با قدرت از همان بدو فعالیتها در حداد عادل وجود داشته است و همواره مصلحت را بر حقیقت ترجیح میدهد ، وی با سازشهای پشت پرده موفق شد مجددا از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ به تدریس در دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف فعلی) مشغول شود». در این جملات دو سه عبارت هست که سخت يادآور ادبیات کسانی است که در جناح مقابل و در دولت کودتا اين روزها قلم به دستاند. این عبارات اینهاست: ۱. «به نظر روحیهی سازگاری به قدرت»؛ ۲. «همواره مصلحت را بر حقیقت ترجیح میدهد»؛ ۳. «با سازشهای پشت پرده». بیپرده میگويم که با خواندن اين عبارت سخت بر خود لرزیدم. اين ادبیات و این زبان، ادبیات و زبانِ بازجویان است. من و شما از کجا این روحیهی سازگار با قدرت را در حداد عادل جوان کشف کردهايم؟ مگر ما خدا هستيم؟ مگر احوال آدمیان این اندازه به سادگی قابل کشف است آن هم در زمانی که امروز پيش روی ما نیست و جزييات و دقایقاش بر ما مکشوف نيست؟ به فرض هم که بخشهایی از اين احوال را بدانیم، مسلمانی و اخلاق به ما اجازه نمیدهد امور نهانِ آدمیان و ویژگیهای شخصیتی و روانی آنها را بر آفتاب بیفکنیم. ما از کجا میدانیم که حداد «همواره» مصلحت را بر حقیقت ترجیح میداده است؟ این اندازه شلختگی به خرج دادن در استفاده از قيدها، آن هم جایی که آرمان و آرزوی ما دفاع از آزادی، حقیقت و زیبايی است، حیرتآور است. ما از کجا از «سازشهای پشتپرده»ی حداد با خبریم؟ دو سه بار دیگر این عبارت را در ذهن بخوانید: «سازشهای پشتپرده». این عبارات ما را به یاد رسانههای دولت کودتا میاندازد. تمام هم و غم امروز ما اين است که اين ادبيات خشن، پروندهساز جای خود را به ادبیات سالم، اخلاقی و باتقوا بدهد که معیارهايی روشن داشته باشد نه اینکه هدفاش تخریب شخصیت افراد باشد.
در ادامه آمده است: «در سالهای پایانی عمر رژیم شاهنشاهی حدادعادل متوجه شد که حکومت آن دوره مانا نخواهد بود و به همین دلیل باید جای پای خود را علاوه بر دانشگاه در جای دیگری نیز محکم کند». جملهی آخر، جملهای است غیرمنصفانه. جدای از اینکه نیتخوانیهای بزرگی در آن هست، حداد عادل را بايد بر حسب دستیافتهای علمیاش در کار علمی سنجيد. این جمله هم بر منطق همان فرض قربانی کردن حقیقت در پای مصلحت استوار است که خللاش را پيشتر گفتيم.
نویسنده در متن آورده است که: «حداد عادل از ابتدای انقلاب به دلیل نقش فعال خود در ماجرای انقلاب فرهنگی و ایفای نقش به عنوان یکی از طراحان اصلی تئوری اسلامیکردن دانشگاهها به سمت معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شد». این نکتهای است بیاساس و غیرمنصفانه. اين همه فرضيه بر هم بافتن و کنار هم نهادن، چيزی است در حد همانکاری که کیهان دربارهی خاتمی و جورج سوروس میکند یا نمونههای بیشمار ديگری که در زبان و ادبيات آنها هست. ما ناگزيريم در روایت ماجراها، حساسیت بيشتری به خرج دهیم و هيچ وضعیتی ما را از تعهد به حقيقت و وسواس داشتن در ارایهی درست و منصفانهی روایتها بینياز نمیکند. در ادامهی همين جمله آمده است: «در طول این مدت وی حمایتهای بسیاری از تصفیه دانشجویان و اساتید سکولار و چپ انجام داد و آن را شرطی لازم و اصلی برای ایجاد حکومتی "اسلامی" میدانست». این نیز نکتهای است نادرست. او بسیاری از پژوهشگران و استادان چپ را در مراکز تحت مدیریت خود به کار گماشت.
نويسنده در ادامه آورده است: « پس از آن حداد عادل... با هزینه دولت، ریاست دانشنامه جهان اسلام را در رقابت با دایره المعارف اسلامی تاسیس کرد». این جملات شتابزدگی و بیدانشی نویسنده را آشکار میکند. گویا نويسنده اطلاع دقیق و درستی از تاریخ دانشنامهی جهان اسلام که از تولیدات بنياد دایرة المعارف اسلامی است ندارد. بنياد دايرة المعارف اسلامی البته با دایرة المعارف بزرگ اسلامی که زیر نظر آقای بجنوردی اداره میشود تفاوت دارد. بر خلاف گفتهی نویسنده، چنین اتفاقی با هزینهی دولت نیفتاد. مؤسس بنیاد دایرة المعارف اسلامی حداد نبود، بلکه خود آقای خامنهای بود. تا سالها مدیر عامل این بنیاد نیز دیگران بودند. از هنگام تصدی حداد بنیاد سامانی یافت و کارش شتابی گرفت و این بنیاد در رقابت با مرکز دایرة المعارف اسلامی ایجاد نشد. در این بنياد، حتی دکتر سروش هم جزو هيأت امنای اصلی بوده است. در دورهی اول مهدی محقق مدیر عامل بود و سپس دکتر نصرالله پورجوادی و پس از آن آقای میرسلیم بود و بعد به آقای حداد عادل رسید (از حدود جلد ۲ و ۳ به بعد). از سال ۷۴ مدیرعامل حداد بود و البته مسبب سامان گرفتن بنياد شد. نويسنده چندان شتاب در تخریب چهرهی حداد به خرج داده که حتی به خود زحمت نداده است سری به وبسایت دانشنامهی جهان اسلام بزند و تاریخچهی آن را ببيند. این همان نکاتی است که رسانههای حریف بدان متوسل میشود و به اطلاعاتی ناقص و بریدهبریده تلاش میکنند رقبای خود را منکوب کرده و از ميدان به در کنند.
اندکی پايینتر در متن آمده است: «اما هیچیک از این مشاغل به ظاهر فرهنگی باعث نشد باعث توقف حداد عادل نشد». تعبیر «بهظاهر فرهنگی» از تعبیرهايی است که رسانههای بدزبان و هتاک باب کردند و چيزی جز طعنه و تحقیر در آن نيست. وظيفهی سبزها اين است که از این زبان تحقیرگر و پر طعنه فاصله بگيرند و گرنه تفاوتی با رقیبان نخواهند داشت. جملهی بعدی هم با همين پيشفرض جلو رفته است: «او که تا آن زمان کوشیده بود چهرهای مردمی، فرهنگی و نیالوده به سیاست بنماید». چرا «بنمايد»؟ مگر حداد خود دستاوردی علمی ندارد و نداشته است؟ اين نوع تعابير دور از انصاف و اخلاق است.
باز در متن آمده است: «به جای حرف مردم، نظرات قدرتمداران را با تایید حدادعادل در مجلس باب کردند». در این جمله به سادگی میشد اسم حداد عادل را با اسم هر کس ديگری عوض کرد و حقیقتاً نسبت چندان محکمی میان رأی مجلس و تأييد حداد نیست. تصور نويسنده ظاهراً اين است که در این نظام، رييس مجلس هر کاری که بخواهد میکند و اگر اکثریت چیزی بخواهند رييس مجلس میتواند با آن مخالفت کند. ناگفته پيداست که این تصور چقدر با واقعيت فاصله دارد. نويسنده برای تخریب شخصيت حداد از هيچ کاری فروگذار نکرده است.
پايینتر آمده است: «از جمله شاهکارهای دوره حضور حداد عادل در مجلس موافقت ضمنی او با ازدواج موقت بود که خشم بسیاری را برانگیخت». چرا «شاهکارها»؟ دقت کردهايد چقدر طعنه و تحقیر هست در این تعبير؟ چرا ما بايد با اين زبان صحبت کنیم؟
نويسنده در ادامه با اشاره به ازدواج دختر حداد با پسر آيتالله خامنهای که دست بر قضا پسر ارشد او هم نیست، آورده است: «با این ازدواج مناسبات قدرت در خانواده حداد عادل تا حد زیادی تغییر کرد. پدر از برکت این ازدواج با همان اقبال اندکی که در مجلس به وی وجود داشت به ریاست قوهی مقننه و مادر در حلقهی زنان مشاور و هیئت علمی دانشگاه تکیه زد». همسر حداد پيش از اين هم چهرهای علمی و فرهنگی بود و مقام علمیاش را از قبل ازدواج دخترش با پسر رهبر کشور به دست نياورد. اين همه عجله و شتاب برای تخریب حداد و تمام خانوادهاش از کجا میآید؟
«این زوج پس از به دست آوردن منزلت بادآورده خویش برای حفظ مقام و موقعیت خود و در اطاعت تام و تمام از دستورات صادر شده از بالا شعارهای به اصطلاح ضدامپریالیستی در حوزه فرهنگ سر دادند و با گنجاندن نوشتههای خود در کتابهای درسی دانشآموزان تحت همین عناوین، به ترویج باورهای خود در پوشش عناوینی چون «فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی» پرداختند». نخست اینکه منزلت اين زوج «بادآورده» نبود و سالهای درازی برای رسيدن به جایگاه فرهنگیشان تلاش کرده بودند. نوشتههای حداد هم مربوط به سالهای درازی پیش از ازدواج دخترش با مجتبی خامنهای است. نویسندهی ما برای پیشبرد مقصودش به سادگی دچار زمانپریشی هم شده است.
در متن آمده است: «چندی پیش استقبال حداد عادل و همسرش از فرهنگ مصرفی غربی با انتشار تصاویری از آنها که در بازارهای خرید انگلستان مشغول بودند آشکار شد و نشان داد که این تبلیغات وسیع تنها برای دیگران توصیه میشود و «توبه فرمایان» خود «آن کار دیگر» میکنند . جالب اینجاست که فروشگاهی که آنها از آن خرید کرده بودند (پرایمارک Primark) یکی از مصادیق مصرفزدگی در جامعه انگلیس است که صاحبان سرمایهدار آن کارگران خود را از میان کودکان کشورهای آفریقایی و آسیایی و با حقوقی بسیار اندک که به نوعی استثمار انسانی شبیه است استخدام میکند». اين عبارات بدون هيچ تعارف و مجاملهای بسیار ضد-اخلاقی و کثیف است. اول از همه اينکه هیچ اشکالی بر حداد در خرید از اين فروشگاه وارد نيست و اتفاقاً با موازين حداد او را باید ستود که سر از فروشگاه هرودز یا سلفریجز در نياورده است. در ثانی دانش نویسنده از فروشگاه مزبور هم غلط است. فروشگاه پرايمارک به خاطر اتهاماتی از این جنس به دادگاه رفت و بعد از يکسال تبرئه شد. یعنی رکن مهم استدلال نويسنده شکسته و باطل است. از اين روست که باید گفت نويسنده در تخریب شخصيت حداد چندان شتاب داشته که فرصت بررسی دقيق واقعيتها را هم نداشته است.
بند بعدی نوشته عباراتی دارد که نقطهی اوج این همه بیاخلاقی است که در آن رنگ و بوی ادبيات کیهانی را به خوبی میتوان دید: «اما چه شد که حداد عادل نتوانست ریاست مجلس هشتم را به دست بیاورد؟ آنطور که از شواهد بر میآید این مساله به روابط خانوادگی خانواده رهبری و حدادعادل چندان بیربط نیست. در واقع گفته میشود که بعد از گذشت دو سال از ازدواج مجتبی خامنهای و زهرا حدادعادل، معلوم میشود که این زوج امکان بچهدار شدن ندارند و این موضوع باعث اختلافات خانوادگی میشود که تا سرحد طلاق نیز پیش میرود. این اختلافات که درست همزمان با برگزیده شدن ریاست قوه مقننه در مجلس هشتم بود و گرفتاریهای آن موجب شد تا حداد عادل برای مدتی از مقابل دوربینهای خبرنگاران فرار میکرد و از پاسخ دادن به سوالاتشان طفره میرفت. کار به جایی رسید که مجتبی خامنهای برای معالجه همسرش باز هم دست به دامان غرب شده و به لندن رفتند تا پس از یک دوره طولانی درمان در همین کشور خداوند فرزندی به این زوج هدیه کرد. باز هم البته همان فرهنگ «برهنه» و «هرزه» به تعبیر جناب حداد عادل برای داماد و صبیه ایشان باعث خیر شد!»
این جملات مصداق بارز و روشن وارد شدن در حوزهی شخصی و خصوصی زندگی افراد است و تعبیر دقیقاش تجسس است. نحوهی بچهدار شدن دختر حداد و فرزند آقای خامنهای امری است کاملاً خصوصی و هيچ دخلی به من و شما و ندارد. باقی جملات چیزهايی است در حد خیالبافی. بچهدار شدن، زود بچهدار شدن يا دير بچهدار شدن و توسل به درمان در هر کشوری، چیزی است که ممکن است برای «هر کسی» رخ بدهد. این چه نحو برخورد با انسانهاست که حال که حداد عادل از راه عدالت و اخلاق دور شده است ما به خود اجازه بدهيم برای صدمه زدن به او از شیوههای غير اخلاقی استفاده کنيم؟
در عنوان زيرین بند بالا هم از «مصادرهی علوم انسانی» توسط حداد سخن به میان آمده است که گویی ادامهی هيجانهای سطور بالاست و حقیقتاً دور از انصاف است. حداد چگونه میتواند و میخواهد علوم انسانی را مصادره کند؟ چرا این همه شتاب؟ چرا اين همه تعميم و پیشداوری؟
نويسنده آورده است: « افرادی که سال ۸۴ به حوزهی رایگیری یک مسجد در محلهی دروس تهران رفته بودند، زهرا حدادعادل و مادرش را در زمان رایگیری در حال تبلیغ برای محمود احمدینژاد به یاد میآورند که فردای آن روز محمود احمدینژاد بعد از انتخاباتی پرشائبه به ریاستجمهوری رسید». اين جملات چه ربطی به بحث ما دارند؟ گرفتيم که دختر و فرزند حداد به احمدینژاد رأی دادند. ذکرش در اينجا چه مناسبتی دارد؟ انگار آن دو نفر باعث رييس جمهور شدن او شدند. اينجاست که خواننده احساس میکند نويسنده به پريشانگويی آشکار افتاده است و میخواهد هر چه که میتواند ذيل «پرونده»ای برای حداد بنويسد که حقیقتاً اسباب تأسف است.
اين روش پروندهساز و سابقهجو را در این جمله هم میتوان ديد: «سوابق محمد نوریزاد و نویسندگیش در کیهان و نوع جهتگیریهای سابق وی بر کسی پوشیده نیست». اين به رخ کشاندن «سوابق» افراد دقيقاً همان چيزی است که جنبش سبز نباید در پی آن باشد. اگر قرار باشد باز هم همین شیوهها باب شود که راه ما به ترکستان خواهد بود.
آنچه که در بالا آمد، از باب نصیحت است و متعلقاش خود-تصحیح-گری برای اینکه بدانيم راهی که در آينده باید برويم چه باید باشد. از ياد نبریم که هدف، وسیله را توجیه نمیکند. حتی با دشمنان هم باید با اخلاق رفتار کرد. اخلاق و ایمان اينها را به ما میآموزند. قلب این جنبش، اخلاق است و ایمان و آزادی. باید هميشه اينها را به عنوان متر و معيار پيش چشم داشت تا هر وقت که از آنها دور شديم دوباره به همین راه راست بازگرديم و حتی با دشمنان خود نیز از جادهی ادب، انصاف و اخلاق خارج نشويم.
پ. ن. گویا اين مطلب پس از نشر در موج سبز بازنشر شده است. برای پرهیز از نزاع وارد جزييات نمیشوم، اما کاش این دوستان برای اينکه نشان بدهند قابليت خود-تصحیح-گری دارند، از همان ابتدا اين کار را میکردند و انعطاف خود را در همان آغاز نشان میدادند.
نویسندهی متن آورده است که: «حیثیت علمی او نیز با بیرون راندنش از دانشگاه توسط دانشجویان و برگزاری مراسم دفاع یکی از دانشجویانش در خارج از دانشگاه به دلیل اعتراضات دانشجویی با صدمه جدی مواجه شده است». گویا جلسهی دفاع مزبور متعلق به یکی از دانشجویان دکتری انجمن حکمت است که حداد عادل مشاور پاياننامهاش بوده که البته این مراسم بسیار خلوت برگزار شده است. حد توصیف را نباید به اغراق کشانيد.
نویسنده آورده است: «وی که فیزیک را موافق طبع خود نیافته بود، در سن ۲۳ سالگی و در سال ۱۳۴۸ شروع به تحصیل در رشته علوم اجتماعی دانشگاه تهران کرد، اما یک سال بعد این رشته را نیز رها کرد». لحن نوشته به گونهای است که رها کردن یک رشتهی تحصیلی گويی امری است قبیح یا اينکه مثلاً حداد عادل عادت داشته از این شاخ به آن شاخ بپرد و به هر رشته نوکی بزند و اين هم برای او کاری است در خور قدح. حال آنکه رها کردن هیچ رشتهای برای هیچ کسی جای عیب و ايرادی ندارد. نويسنده شاید مدعی شود که مشغول نوشتن زندگینامه است اما لحن و زبان نوشته حکايت از طعن و تحقیر دارد. زندگینامه را اينگونه نمینويسند. در سخن گفتن از رقیب و حریف و دشمن هم بايد حد ادب، انصاف و اخلاق را رعایت کرد.
در متن آمده است که حداد «از همان ۲۳ سالگی فعالیتهای سیاسی خود را در دانشگاه ملی آغاز کرد و به همان دلیل هم توسط ساواک از تدریس منع شد. اما از انجا که به نظر روحیه سازگاری با قدرت از همان بدو فعالیتها در حداد عادل وجود داشته است و همواره مصلحت را بر حقیقت ترجیح میدهد ، وی با سازشهای پشت پرده موفق شد مجددا از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ به تدریس در دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف فعلی) مشغول شود». در این جملات دو سه عبارت هست که سخت يادآور ادبیات کسانی است که در جناح مقابل و در دولت کودتا اين روزها قلم به دستاند. این عبارات اینهاست: ۱. «به نظر روحیهی سازگاری به قدرت»؛ ۲. «همواره مصلحت را بر حقیقت ترجیح میدهد»؛ ۳. «با سازشهای پشت پرده». بیپرده میگويم که با خواندن اين عبارت سخت بر خود لرزیدم. اين ادبیات و این زبان، ادبیات و زبانِ بازجویان است. من و شما از کجا این روحیهی سازگار با قدرت را در حداد عادل جوان کشف کردهايم؟ مگر ما خدا هستيم؟ مگر احوال آدمیان این اندازه به سادگی قابل کشف است آن هم در زمانی که امروز پيش روی ما نیست و جزييات و دقایقاش بر ما مکشوف نيست؟ به فرض هم که بخشهایی از اين احوال را بدانیم، مسلمانی و اخلاق به ما اجازه نمیدهد امور نهانِ آدمیان و ویژگیهای شخصیتی و روانی آنها را بر آفتاب بیفکنیم. ما از کجا میدانیم که حداد «همواره» مصلحت را بر حقیقت ترجیح میداده است؟ این اندازه شلختگی به خرج دادن در استفاده از قيدها، آن هم جایی که آرمان و آرزوی ما دفاع از آزادی، حقیقت و زیبايی است، حیرتآور است. ما از کجا از «سازشهای پشتپرده»ی حداد با خبریم؟ دو سه بار دیگر این عبارت را در ذهن بخوانید: «سازشهای پشتپرده». این عبارات ما را به یاد رسانههای دولت کودتا میاندازد. تمام هم و غم امروز ما اين است که اين ادبيات خشن، پروندهساز جای خود را به ادبیات سالم، اخلاقی و باتقوا بدهد که معیارهايی روشن داشته باشد نه اینکه هدفاش تخریب شخصیت افراد باشد.
در ادامه آمده است: «در سالهای پایانی عمر رژیم شاهنشاهی حدادعادل متوجه شد که حکومت آن دوره مانا نخواهد بود و به همین دلیل باید جای پای خود را علاوه بر دانشگاه در جای دیگری نیز محکم کند». جملهی آخر، جملهای است غیرمنصفانه. جدای از اینکه نیتخوانیهای بزرگی در آن هست، حداد عادل را بايد بر حسب دستیافتهای علمیاش در کار علمی سنجيد. این جمله هم بر منطق همان فرض قربانی کردن حقیقت در پای مصلحت استوار است که خللاش را پيشتر گفتيم.
نویسنده در متن آورده است که: «حداد عادل از ابتدای انقلاب به دلیل نقش فعال خود در ماجرای انقلاب فرهنگی و ایفای نقش به عنوان یکی از طراحان اصلی تئوری اسلامیکردن دانشگاهها به سمت معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شد». این نکتهای است بیاساس و غیرمنصفانه. اين همه فرضيه بر هم بافتن و کنار هم نهادن، چيزی است در حد همانکاری که کیهان دربارهی خاتمی و جورج سوروس میکند یا نمونههای بیشمار ديگری که در زبان و ادبيات آنها هست. ما ناگزيريم در روایت ماجراها، حساسیت بيشتری به خرج دهیم و هيچ وضعیتی ما را از تعهد به حقيقت و وسواس داشتن در ارایهی درست و منصفانهی روایتها بینياز نمیکند. در ادامهی همين جمله آمده است: «در طول این مدت وی حمایتهای بسیاری از تصفیه دانشجویان و اساتید سکولار و چپ انجام داد و آن را شرطی لازم و اصلی برای ایجاد حکومتی "اسلامی" میدانست». این نیز نکتهای است نادرست. او بسیاری از پژوهشگران و استادان چپ را در مراکز تحت مدیریت خود به کار گماشت.
نويسنده در ادامه آورده است: « پس از آن حداد عادل... با هزینه دولت، ریاست دانشنامه جهان اسلام را در رقابت با دایره المعارف اسلامی تاسیس کرد». این جملات شتابزدگی و بیدانشی نویسنده را آشکار میکند. گویا نويسنده اطلاع دقیق و درستی از تاریخ دانشنامهی جهان اسلام که از تولیدات بنياد دایرة المعارف اسلامی است ندارد. بنياد دايرة المعارف اسلامی البته با دایرة المعارف بزرگ اسلامی که زیر نظر آقای بجنوردی اداره میشود تفاوت دارد. بر خلاف گفتهی نویسنده، چنین اتفاقی با هزینهی دولت نیفتاد. مؤسس بنیاد دایرة المعارف اسلامی حداد نبود، بلکه خود آقای خامنهای بود. تا سالها مدیر عامل این بنیاد نیز دیگران بودند. از هنگام تصدی حداد بنیاد سامانی یافت و کارش شتابی گرفت و این بنیاد در رقابت با مرکز دایرة المعارف اسلامی ایجاد نشد. در این بنياد، حتی دکتر سروش هم جزو هيأت امنای اصلی بوده است. در دورهی اول مهدی محقق مدیر عامل بود و سپس دکتر نصرالله پورجوادی و پس از آن آقای میرسلیم بود و بعد به آقای حداد عادل رسید (از حدود جلد ۲ و ۳ به بعد). از سال ۷۴ مدیرعامل حداد بود و البته مسبب سامان گرفتن بنياد شد. نويسنده چندان شتاب در تخریب چهرهی حداد به خرج داده که حتی به خود زحمت نداده است سری به وبسایت دانشنامهی جهان اسلام بزند و تاریخچهی آن را ببيند. این همان نکاتی است که رسانههای حریف بدان متوسل میشود و به اطلاعاتی ناقص و بریدهبریده تلاش میکنند رقبای خود را منکوب کرده و از ميدان به در کنند.
اندکی پايینتر در متن آمده است: «اما هیچیک از این مشاغل به ظاهر فرهنگی باعث نشد باعث توقف حداد عادل نشد». تعبیر «بهظاهر فرهنگی» از تعبیرهايی است که رسانههای بدزبان و هتاک باب کردند و چيزی جز طعنه و تحقیر در آن نيست. وظيفهی سبزها اين است که از این زبان تحقیرگر و پر طعنه فاصله بگيرند و گرنه تفاوتی با رقیبان نخواهند داشت. جملهی بعدی هم با همين پيشفرض جلو رفته است: «او که تا آن زمان کوشیده بود چهرهای مردمی، فرهنگی و نیالوده به سیاست بنماید». چرا «بنمايد»؟ مگر حداد خود دستاوردی علمی ندارد و نداشته است؟ اين نوع تعابير دور از انصاف و اخلاق است.
باز در متن آمده است: «به جای حرف مردم، نظرات قدرتمداران را با تایید حدادعادل در مجلس باب کردند». در این جمله به سادگی میشد اسم حداد عادل را با اسم هر کس ديگری عوض کرد و حقیقتاً نسبت چندان محکمی میان رأی مجلس و تأييد حداد نیست. تصور نويسنده ظاهراً اين است که در این نظام، رييس مجلس هر کاری که بخواهد میکند و اگر اکثریت چیزی بخواهند رييس مجلس میتواند با آن مخالفت کند. ناگفته پيداست که این تصور چقدر با واقعيت فاصله دارد. نويسنده برای تخریب شخصيت حداد از هيچ کاری فروگذار نکرده است.
پايینتر آمده است: «از جمله شاهکارهای دوره حضور حداد عادل در مجلس موافقت ضمنی او با ازدواج موقت بود که خشم بسیاری را برانگیخت». چرا «شاهکارها»؟ دقت کردهايد چقدر طعنه و تحقیر هست در این تعبير؟ چرا ما بايد با اين زبان صحبت کنیم؟
نويسنده در ادامه با اشاره به ازدواج دختر حداد با پسر آيتالله خامنهای که دست بر قضا پسر ارشد او هم نیست، آورده است: «با این ازدواج مناسبات قدرت در خانواده حداد عادل تا حد زیادی تغییر کرد. پدر از برکت این ازدواج با همان اقبال اندکی که در مجلس به وی وجود داشت به ریاست قوهی مقننه و مادر در حلقهی زنان مشاور و هیئت علمی دانشگاه تکیه زد». همسر حداد پيش از اين هم چهرهای علمی و فرهنگی بود و مقام علمیاش را از قبل ازدواج دخترش با پسر رهبر کشور به دست نياورد. اين همه عجله و شتاب برای تخریب حداد و تمام خانوادهاش از کجا میآید؟
«این زوج پس از به دست آوردن منزلت بادآورده خویش برای حفظ مقام و موقعیت خود و در اطاعت تام و تمام از دستورات صادر شده از بالا شعارهای به اصطلاح ضدامپریالیستی در حوزه فرهنگ سر دادند و با گنجاندن نوشتههای خود در کتابهای درسی دانشآموزان تحت همین عناوین، به ترویج باورهای خود در پوشش عناوینی چون «فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی» پرداختند». نخست اینکه منزلت اين زوج «بادآورده» نبود و سالهای درازی برای رسيدن به جایگاه فرهنگیشان تلاش کرده بودند. نوشتههای حداد هم مربوط به سالهای درازی پیش از ازدواج دخترش با مجتبی خامنهای است. نویسندهی ما برای پیشبرد مقصودش به سادگی دچار زمانپریشی هم شده است.
در متن آمده است: «چندی پیش استقبال حداد عادل و همسرش از فرهنگ مصرفی غربی با انتشار تصاویری از آنها که در بازارهای خرید انگلستان مشغول بودند آشکار شد و نشان داد که این تبلیغات وسیع تنها برای دیگران توصیه میشود و «توبه فرمایان» خود «آن کار دیگر» میکنند . جالب اینجاست که فروشگاهی که آنها از آن خرید کرده بودند (پرایمارک Primark) یکی از مصادیق مصرفزدگی در جامعه انگلیس است که صاحبان سرمایهدار آن کارگران خود را از میان کودکان کشورهای آفریقایی و آسیایی و با حقوقی بسیار اندک که به نوعی استثمار انسانی شبیه است استخدام میکند». اين عبارات بدون هيچ تعارف و مجاملهای بسیار ضد-اخلاقی و کثیف است. اول از همه اينکه هیچ اشکالی بر حداد در خرید از اين فروشگاه وارد نيست و اتفاقاً با موازين حداد او را باید ستود که سر از فروشگاه هرودز یا سلفریجز در نياورده است. در ثانی دانش نویسنده از فروشگاه مزبور هم غلط است. فروشگاه پرايمارک به خاطر اتهاماتی از این جنس به دادگاه رفت و بعد از يکسال تبرئه شد. یعنی رکن مهم استدلال نويسنده شکسته و باطل است. از اين روست که باید گفت نويسنده در تخریب شخصيت حداد چندان شتاب داشته که فرصت بررسی دقيق واقعيتها را هم نداشته است.
بند بعدی نوشته عباراتی دارد که نقطهی اوج این همه بیاخلاقی است که در آن رنگ و بوی ادبيات کیهانی را به خوبی میتوان دید: «اما چه شد که حداد عادل نتوانست ریاست مجلس هشتم را به دست بیاورد؟ آنطور که از شواهد بر میآید این مساله به روابط خانوادگی خانواده رهبری و حدادعادل چندان بیربط نیست. در واقع گفته میشود که بعد از گذشت دو سال از ازدواج مجتبی خامنهای و زهرا حدادعادل، معلوم میشود که این زوج امکان بچهدار شدن ندارند و این موضوع باعث اختلافات خانوادگی میشود که تا سرحد طلاق نیز پیش میرود. این اختلافات که درست همزمان با برگزیده شدن ریاست قوه مقننه در مجلس هشتم بود و گرفتاریهای آن موجب شد تا حداد عادل برای مدتی از مقابل دوربینهای خبرنگاران فرار میکرد و از پاسخ دادن به سوالاتشان طفره میرفت. کار به جایی رسید که مجتبی خامنهای برای معالجه همسرش باز هم دست به دامان غرب شده و به لندن رفتند تا پس از یک دوره طولانی درمان در همین کشور خداوند فرزندی به این زوج هدیه کرد. باز هم البته همان فرهنگ «برهنه» و «هرزه» به تعبیر جناب حداد عادل برای داماد و صبیه ایشان باعث خیر شد!»
این جملات مصداق بارز و روشن وارد شدن در حوزهی شخصی و خصوصی زندگی افراد است و تعبیر دقیقاش تجسس است. نحوهی بچهدار شدن دختر حداد و فرزند آقای خامنهای امری است کاملاً خصوصی و هيچ دخلی به من و شما و ندارد. باقی جملات چیزهايی است در حد خیالبافی. بچهدار شدن، زود بچهدار شدن يا دير بچهدار شدن و توسل به درمان در هر کشوری، چیزی است که ممکن است برای «هر کسی» رخ بدهد. این چه نحو برخورد با انسانهاست که حال که حداد عادل از راه عدالت و اخلاق دور شده است ما به خود اجازه بدهيم برای صدمه زدن به او از شیوههای غير اخلاقی استفاده کنيم؟
در عنوان زيرین بند بالا هم از «مصادرهی علوم انسانی» توسط حداد سخن به میان آمده است که گویی ادامهی هيجانهای سطور بالاست و حقیقتاً دور از انصاف است. حداد چگونه میتواند و میخواهد علوم انسانی را مصادره کند؟ چرا این همه شتاب؟ چرا اين همه تعميم و پیشداوری؟
نويسنده آورده است: « افرادی که سال ۸۴ به حوزهی رایگیری یک مسجد در محلهی دروس تهران رفته بودند، زهرا حدادعادل و مادرش را در زمان رایگیری در حال تبلیغ برای محمود احمدینژاد به یاد میآورند که فردای آن روز محمود احمدینژاد بعد از انتخاباتی پرشائبه به ریاستجمهوری رسید». اين جملات چه ربطی به بحث ما دارند؟ گرفتيم که دختر و فرزند حداد به احمدینژاد رأی دادند. ذکرش در اينجا چه مناسبتی دارد؟ انگار آن دو نفر باعث رييس جمهور شدن او شدند. اينجاست که خواننده احساس میکند نويسنده به پريشانگويی آشکار افتاده است و میخواهد هر چه که میتواند ذيل «پرونده»ای برای حداد بنويسد که حقیقتاً اسباب تأسف است.
اين روش پروندهساز و سابقهجو را در این جمله هم میتوان ديد: «سوابق محمد نوریزاد و نویسندگیش در کیهان و نوع جهتگیریهای سابق وی بر کسی پوشیده نیست». اين به رخ کشاندن «سوابق» افراد دقيقاً همان چيزی است که جنبش سبز نباید در پی آن باشد. اگر قرار باشد باز هم همین شیوهها باب شود که راه ما به ترکستان خواهد بود.
آنچه که در بالا آمد، از باب نصیحت است و متعلقاش خود-تصحیح-گری برای اینکه بدانيم راهی که در آينده باید برويم چه باید باشد. از ياد نبریم که هدف، وسیله را توجیه نمیکند. حتی با دشمنان هم باید با اخلاق رفتار کرد. اخلاق و ایمان اينها را به ما میآموزند. قلب این جنبش، اخلاق است و ایمان و آزادی. باید هميشه اينها را به عنوان متر و معيار پيش چشم داشت تا هر وقت که از آنها دور شديم دوباره به همین راه راست بازگرديم و حتی با دشمنان خود نیز از جادهی ادب، انصاف و اخلاق خارج نشويم.
پ. ن. گویا اين مطلب پس از نشر در موج سبز بازنشر شده است. برای پرهیز از نزاع وارد جزييات نمیشوم، اما کاش این دوستان برای اينکه نشان بدهند قابليت خود-تصحیح-گری دارند، از همان ابتدا اين کار را میکردند و انعطاف خود را در همان آغاز نشان میدادند.
نظرها (33)
یادداشت م. سحر
در ارتباط با مقاله ای در «سایت ملکوت» نوشته داریوش میم
به نام « موج سبز آزادی چشم در چشم مغاک»ـ
نمیدانم آقای داریوش میم چند سال دارند اما می دانم که در این سی سال آنقدر تجاوز به حریم خصوصی انسانها شده است که می توان در بارهء آنها کتابها بلکه صدها کتاب نوشت.ـ
آقای حداد عادل وکلای مبرز و مدافعان کار آزموده فراوانی در میان بازپرسان و مأموران نظامی و غیر نظامی حکومت دارد که امثال شریعتمداری ها نمونهء کوچکی در میان آنها محسوبند.آقای عادل به تمام و کمال از عدالت حکومت اسلامی حاکم برخوردار است و عدل علی ولی اللهی خامنه سایبان و حارس اوست. مجلس اسلام بر سر انگشتان او می چرخد و جنود مجندهء اسلام حاکم ، از پاسدار و بسیجی بگیرید تا برسید به اوباش چماق به مزددر زمرهء حامیان ایشانند ، علی الخصوص که از شش ماه پیش تا کنون در ستاد کودتای ولی امر به نفع یک جن زدهء خرافی نادان نقش هماهنگ کننده و راهنمابرعهده دارد و چشم و گوش پدرخواندهء مافیای حاکم در ستاد کودتاست.
بنا براین جناب کورش میم در این دنیای بیدادگر و سرتا به پا ظلمتکده و ظلمگستر ، وکالت انسان مظلومی را برنگزیده اید و حتی اگر موکل عادل شما از همهء اتهامات نویسندهء آن بیانیه مبرا می بود باز هم دفاع شما از ایشان شگفت انگیز است و خواننده خواهد پرسید ، چگونه است که این آقای روشنفکر دینی در این روزگار سیاه که هر شب و هر روز صدها دست و پا و سر و گردن از پیر و جوان و زن و فرزند ایرانیان می شکنند ، دفاع از حداد عادل را برگزیده است؟ آیا در این نوشته آنچنان به دامن کبریایی عدالت گردی نشسته است که ایشان فریاد وااسلاما و وااخلاقا در دفاع از یک ستمگر و یک عامل ظلم در لباس فضل و علم سر داده اند؟
راستی آیا می توان در این سی سال ایرانی بود و وقایع و حادثات ننگین روزگار را روزانه زیسته بود و روش های مسلمان بزرگی چون حضرت امام خمینی و حواریون وی را به چشم دیده بود و بازهم ، مسلمانی را و دینداری را تکیه گاه و ستون استواری برای حراست از عدل و داوری و داد دانست؟ چطور می توان هتک آبرو کردن از بزرگانی همچون سعیدی سیرجانی را دیده بود و دهها و صدها تهمت و افترای ضد اخلاقی و ضد انسانی دیگر را که روش رایج و ساری و جاری سران حکومت وحشت سی ساله است بر ضد انسانهای شرافتمند و میهن پرست دیده بود و حمایت و حتی تشویق چنین شیوه ای را از مسلمان ترین مسلمانان این نظام یعنی خمینی دیده بود و باز هم مسلمانی را پرچم عدالتگستری واخلاق پروری و حفظ حریم خصوصی انسانها دانست؟ مگر ملیونها ایرانی ، حریم خصوصی شان به وسیلهء دایره های منکرات و کمیته ها که چشم و چراغ امام خمینی و جانشین و حواریون او بوده اند مورد تجاوز واقع نشده و به نام دین و اخلاق؟ راستی چگونه است که برخی از ما ایرانی ها اگر موقعیت اقتضا کند از پاپ کاتولیک تر و از شاه سلطنت طلب تر و از خمینی مسلمان تر می شویم؟ اگر کسی راز این نکته را برای من گفت خدمت بزرگی در حق من کرده است.
درد سر ندهم . ریش اخلاق اسلامی درحکومت دینی در آمده است. شما آقای داریوش میم و همفکران و به اصطلاح روشنفکران دینی ، اگر به راستی نگران اخلاق و دین و خدا و پیغمیر خویشید ، چاره ای ندارید جز آن که این لجنزار حکومت دینی و کارگزاران و ایدئولوگ هایش را بی رحمانه به نقد بکشید و در آن بکوشید تا این بساط ننگ هرچه زود تر از آب و خاک ما برچیده شود و انسان ایرانی از شر زیاده خواهی و آزمندی ملاهای دون که دین و ایمان را به ابزار چپاول و غارت و بیداد بدل کرده اند آسوده شود و بشریت لااقل در این گوشهء از کرهء خاک ، پس از سی سال نفس راحتی بکشد و خدا نیز بتواند خدائی اش را از سر بگیرد و گرنه شما هم خر خودتان را می رانید و اشکریزی هاتان در راه عدالت و اخلاق افسانه ای بیش نخواهد بود. ببخشید از صراحت لهجه ام. سریع تایپ کردم و به قول ایرج میرزا
آنچه بنوشته ام از زشت و نفیس
نیست فرصت که کنم پاکنویس
-------------------------------
اين مطلب ابتدا اينجا منتشر شده است:
http://www.facebook.com/photo.php?fbid=1419957940823&set=a.1028400432130.2005433.1288906991&comments
من تمام توضيحات لازم را همانجا آوردهام. علاقهمندان میتوانند به صفحهی فيسبوک آقای م. سحر مراجعه کنند.
د. م.
م.سحر | پنجشنبه، ۲۲ مهر ۱۳۸۹، ۰۲:۱۶
سلام؛
کاش بصیرت برای بعضی از آقایون هم معنی داشت و بعضی از آقایون عوام( که به اصطلاح خواص نامیده میشوند) از آن برخوردار بودند,هرچند که هرکه از مولا علی (ع) و نائب برحقش دور شود مستحق جهنم است
----------------------------
خوب است که همين جوری از کیسهی خلیفه میبخشید و برای حضرت امير کیلویی نایب بر حق میتراشيد!
:)
محمد | سه شنبه، ۱۷ فروردین ۱۳۸۹، ۱۱:۱۹
در این ویران سرای سست بنیاد ، هر کسی داعیه حق بوذن دارد. چه بسیار کسانی هستند که گمان می کنند برحقند اما در قیامت خود را در صف دوزخیان خواهند یافت.تنها آنانی که متقی و پرهیزکارند رستگار خواهند شد.
Anonymous | چهارشنبه، ۱۹ اسفند ۱۳۸۸، ۱۰:۵۲
فقط خدا کند که هرچه زودتر ملت بیدار ما این گرز(اسلامی که با سیاست نجس شده و به شکل گرزی در آمده تا با آن هر حقی را ناحق کنند)را از آنان بگیرند تااین رژیم رسواشود
مهدی | دوشنبه، ۵ بهمن ۱۳۸۸، ۱۴:۲۲
به نام خداوند علی(ع)که هرچه داریم از اوست
1_همیشه حرف حق تلخ است
2_هر چه را برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند وبلعکس
3_خدا به دادتان برسد یاعلی(ع)
حسین | شنبه، ۳ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۵۵
خوب بود
bahman | جمعه، ۱۱ دی ۱۳۸۸، ۲۰:۰۰
نام گذاری روزی به نام مبارزه علیه استبدادداخلی
دعوت از جهانیان دیندار آزاده و...برای شرکت درراهپیمایی در این روز به طور گسترده در تمام کشورهاو
به این صورت به طور غیر مستقیم رهبران سیاسی به خصوص مذهبی تحت فشار قرار خواهند گرفت .این کار بسیار بهتر از کشته دادن است .ما می توانیم مردم دنیا را با خودمان همراه کنیم
sahar | چهارشنبه، ۹ دی ۱۳۸۸، ۰۸:۴۱
aval mazerat ke finglish minevisam majbooram alan.man fekr mikonam jonbeshe sabz jonbeshe mosavi ya karoobi ya kase digeyi nist joneshe sabz azin aghayan ke khodeshon zamani karaye eshtebah ziad kardand gozar karde va jonbeshie ke tarkibi az jonbeshe daneshjoyi zanan va va va ...dorost shode harkase azade khahi emrooz be range sabze hich rabtiam be hich siasat madari nadare darzemn on ke taghalob karde axaro pare karde faramoosh nakonid chon daneshjooha hich vaght inkaro nemikonan mardomo be barchasbe eghteshash gar sarkoob kardan vahshiane...daneshjoo ro ke nemitonestan began ashobtalab axo pare kardand ke daneshjooha ro ham bahane dashte bashan vase sarkoob...
azade | سه شنبه، ۱ دی ۱۳۸۸، ۰۵:۰۱
خدا کند که بیایی میر حسین
arya | جمعه، ۲۷ آذر ۱۳۸۸، ۰۴:۰۱
عالی بود
فائزه هاشمی | یکشنبه، ۲۲ آذر ۱۳۸۸، ۲۱:۰۲
سلام.همه اشتباه میکنیم.آقای د.م!شمادرحال ارتکاب اشتباه بزرگتری ازموج سبزهستی!خیلی جالبه شمابه تمام نکات اشاره شده درمقاله ی موج اشاره می کنی وبلافاصله میگی عجب دروغ بزرگی!نویسنده چقدر بی سواده!چقدربی مطالعه است
این مطلب هم که غلط بودنش آشکاره!آقای د.م.کدامیک ازنقدهای خودشمامستند به سند
حتی عامه پسنده؟اصلا نقدخودشماسراپااحساسی نیست؟
مشخصه که یک کشش قلبی درشما
نسبت به حدادهست که اینگونه ازیک مقاله ساده برآشفتی!وگرنه نویبسنده اون مقاله هم مثل شماوحتی دلنشین ترازشما نسبت به حدادنظری داشته ونوشته.شاید
واقعافکرمیکنیدازملکوت اومدید؟یادتون باشه افه روشنفکری حداقل درموردحداد که رفتارش دست کم درماههای اخیرهیچ کمترازجنایت نداشته یه کم باحالت مزاجی یک انسان سالم سازگاری نداره. سپاسگزارم.
مصطفی | چهارشنبه، ۱۸ آذر ۱۳۸۸، ۱۶:۱۰
بسمه تعالی
خدا یا ما را به راه راست هدایت فرما ،راهی که در آن ضلالت یهود و گمراهی مسیحیان نباشد راهی که در آن ما از منافقین نباشیم .خدایا از به کار بردن این کلمه در ذهنم نیز شرمسارم (بهاییان و وهابیان را ریشه کن و مکر و نیرنگشان را به خودشان باز گردان .(البته میدانم که .............تایید نخواهد شد
-----------------------------------------
خوب البته که تأيید میکنيم. چرا تأييد نکنيم؟ فقط به خاطر اینکه همه را جز خودتان در مسیر ضلالت شمردید، نبايد تأيید میشد نظر؟
سختگيری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خونآشامی است
ماها زبان حال و قال خدا نيستيم. هیچ معلوم نيست عاقبت قيامتی و آخرتی اينها که نام بردید بدتر از من و شما باشد. مسلمانی یعنی همين که ترک این داوریهای غلاظ و شداد را بکنيم.
د. م.
مهدی MAHDI | پنجشنبه، ۱۲ آذر ۱۳۸۸، ۱۲:۴۰
آیا این سزاست که آقای حداد عادل میگوید گرداندگان بی بی سی فارسی بهائی هستند؟ آیا این مطلب حقیقت دارد؟
----------------------------------
نه. پیداست که ناسزاست چون به قصد ناسزاگویی گفته شده.
د. م.
POUYA | یکشنبه، ۸ آذر ۱۳۸۸، ۰۴:۵۲
به جرات می گویم که چنین ادبیاتی در کیهان هم بی سابقه است و تاسف برانگیزتر آنکه، چنین نمونه هایی به خصوص در موج سبز ازادی فراوانند.
کاشکی افراد واقع بینی چون شما فزون تر بودند و صریح تر
دانشجو | شنبه، ۷ آذر ۱۳۸۸، ۲۱:۴۰
حداد عادل، موسوی، خامنه ای ، احمدی نژاد... چه بازی کثیفی! چه کسی میتواند نان دخترکی که شب گرسنه سر بر بالین سردش میگذارد را از دهان این نامردمان بیرون بکشد... سیاست، گرسنگی، فقر،غربالگری به اصطلاح اسلامی...
چگونه سیاست و عدالت علی را برای سیاست فاسد خویش مثال میزنید؟ چه دورید از اسلامی که پیامبر حق آورد و چه نزدیکید به تیغ منجی مظلومان. شمایید که دروغ را در جامه حقیقت عرضه میکنید حال آنکه حقیقت عریان را شنیع میخوانید.
چه کسی است که نداند خون ملت ایران از چنگ شما سیاست مداران بی پروا در تضییع حقوق خلق میچکد؟!
ما میفهمیم! ما آزاده ایم و ما در خدعه شما هوش علم میکنیم.
Anonymous | جمعه، ۶ آذر ۱۳۸۸، ۱۴:۱۲
درود بر شما. درود.
بامداد | چهارشنبه، ۴ آذر ۱۳۸۸، ۰۴:۳۷
به نظرمن حدادنه تنهاازدانش وخردبهره ای نبرده بلکه کاسه لیسی است که ازرانت ومافیابدینجارسیدیادمان باشدکه فیل مرده وزنده اش یک قیمت است.
سیداکبرموسوی | سه شنبه، ۳ آذر ۱۳۸۸، ۲۰:۰۵
با سلام و درود بر همه حق طلبان،
با اشاره به اینکه نباید ناحق را با ناحق به نقد کشید،پرسشی از شما داشتم؛ آیا همین برخورد و روش را در برخورد با گروهها و مخالفین دیگر نظام مانند، وا بستگان رژیم گذشته، مجاهدین،چپ ها ،..... بکار میبرید و توصیه میکنید ؟
--------------------------------------------------
وقتی گرفتار خشونت شدی و آن را ورزیدی، مهم نیست با که این کار را میکنی. هدفات را که گم کنی، آرام آرام به رذيلتهای خشونت هم گرفتار میشوی. تاریخ بیست سی سال گذشتهی کشور ما بهترین گواه است بر اين نکته.
د. م.
علیرضا م. | یکشنبه، ۲۴ آبان ۱۳۸۸، ۰۱:۱۸
موافقم و متشکر. به نظر می رسه یکی از دلایلی که صد، صدو پنجاه سال گذشته ما به تکرار گذشته سپری شده همین الگوی مشترک رفتاری تحول خواهان با حاکمانی که باهاشون مخالفت می کردن باشه، امید که این بار این طور نشه!
فاطمه | جمعه، ۲۲ آبان ۱۳۸۸، ۱۰:۲۶
دعوتتان به انصاف و اخلاق بیشتر ستودنی است اما به نظر می رسد در خود این نقد هم کمی از جاده انصاف خارج شده اید. نباید اینگونه القا شود که موج سبز آزادی که بدون اغراق ممهمترین رسانه سبزهاست یکسره حاوی چنین مطالبی است. اتفاقا اکثر قریب به اتباق تیترها و مطالب تولیدی این سایت تا جایی که من دیدم اخلاقی, منصفانه و مودبانه است گرچه قبول دارد در تعدادی از مطالب از جمله نقد حداد کمی غیر منصفانه بوده است و امید می رود با تذکر امثال شما تصحیح شود.
مریم میرزا | پنجشنبه، ۲۱ آبان ۱۳۸۸، ۱۴:۰۰
با سلام خدمت و عرض خدا قوت خدمت شما
بايد عرض كنم كه جانا سخن از زبان ما مي گويي!
متأسفانه در بين برخي از دوستان جنبش سبز اين رفتار در حال نهادينه شدن است كه در صورت جان گرفتن مي تواند موجب افتراق در اين جبهه شود. همه دوستان را به رعايت اخلاق و عقلانيت دعوت مي نمايم. وظيفه تك تك ماست كه از اين نهال به درستي مراقبت كنيم تا دچار آفت نشود.
س غريب | پنجشنبه، ۲۱ آبان ۱۳۸۸، ۰۵:۰۹
این گونه دفاع و بیان و شیوه را برای قاضی مرتضوی و یا دکتر کردان هم میتوان نوشت.
دوم حریم خصوصی را چگونه تعریف میفرمائید. کسی که رئیس منتخبین است باید از این خصوصی ترش را هم بدانیم. پرونده پزشکی وروانیش ومدیریتش درخانه و زنو بچه را. خصوصی برای آدمهای خصوصی است. اخلاق را مانند قوانین مدنی کارآ وضع کنید.
سومدور میبینم آقای عادل بیش از ازغذی دانش داشته باشد. در راه دانش هم میدانید روشهای شیادانه هست و ایشان در یک مناظره خارج از کشور شرکت کنند تا محک باشد. اما آنچه مسلم است اگر دانشی داشته باشند پیداست که اثری نداشته و مانند جاهل هستند. این از کردار و سخنانشان پیداست. دانش آن است که منتظری بزرگ و سروش را سرور توبه کاران عالم کردو آموزگار توبه برای بشریت شدند.این به برکت دانششان بود. دانش آن است که آدم دیگری میسازد.
عبداله | پنجشنبه، ۲۱ آبان ۱۳۸۸، ۰۱:۰۶
سلام
فقط بهتون تبریک می گم به خاطر این نوع نگاه اخلاقی و درست. حداد عادل از عدالت خارج شده اما ما خودمون منادی راست گویی و صداقت و اصول انسانی هستیم و در مورد هر کسی حتی ایشان باید با انصاف قضاوت کنیم. درد من این نیست که حداد توی انگلیس خرید کرده درد من اینه که اونجا که هفت نفر رو یک بسیجی به شهادت رسوند ایشون قضیه رو وارونه کرد و جور دیگری توی تلویزیون گفت.
ما که شما رو غیر خودی نمی دونیم خیلی ها هم مثل من فکر می کنن.
مهدی | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۱۵:۴۴
کاش از مجله پنجره هم یاد میکردید که توسط فرید حداد پسر غلامعلی حداد منتشر میشود وپدر هم برآن نظارت دارد.این مجله دست کیهان را از پشت بسته است.اخیرا سروش را به سگ پارس کن تشبیه کرده بود.
جهانگیر | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۱۵:۴۳
به نظرم در مقاله مورد اشاره نه تهمت نه دروغی دیده شد اتفاقا مستدل بود خیلی هم کمتر از حرفهای طرف مقابل تیزی داشت شما خیلی قضایا را ایده الی میبینید کاش اینجا بودید مشکلات و رنج ها را از نزدیک میدیدید اونوقت اون مقاله را نرم مییافتید.
---------------------------------------------------
خوب من اشکال استدلالها را به روشنی نشان دادم. تعجبآور است که نتوانيد زمانپريشی ادعاهای نويسنده را ببينيد. مشکلات و رنجها نبايد باعث شود کسی به مغالطه بيفتد یا مرتکب عمل غیر اخلاقی شود. برادر همسر میرحسين هم در زندان است. چند بار از او واکنشهایی شخصی ديدهايد که مشکلات و رنجها را بهانه کند برای هتاکی؟ من این مقاله را نه تنها نرم نمیبینم بلکه خلاصه و چکيدهی تمام روشهای ناصوابی میدانم که تا به حال در موج سبز اعمال شده است. آن قدر مطلب در موج سبز هست که میتوان با همين معیار نقدشان کرد که نهايت ندارد.
میفرماييد که «نه تهمت و نه دروغی» در مقاله ديده شده است. خوب يکی از دروغهاش اينکه میگويد بنياد دايرة المعارف را برای رقابت با مرکز حداد عادل بر پا کرد. اين دروغ آشکار است. بقيهی دروغها را هم به همين شکل شمردهام. اگر اسم اينها را دروغ نمیگذارید، لابد بايد در تعریف دروغ و تهمت تجدید نظر کنيم.
راه اصلاح مشکل، پذيرفتن مشکل است. نقدپذیری يعنی اینکه ابتدا بپذیری جایی لغزشی داشتهای و خطایی کردهای. و گرنه تا قیام قیامت جهانيان میتوانند شما را نقد کنند و شما هم راه خود را برويد.
د. م.
safa | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۱۳:۱۳
دیشب در فرندفید کسی از سمیه توحیدلو تجلیل کرده بود که در مقام نقد خود و خودی و همفکران اش جدی است و ابایی از نقد خود ندارد.
نوشتم در جامعه ی توده وار که یا باید این سو باشی یا آن سو، نقد خود و خودی کردن جز طرد شدن چیزی ندارد. و خانم توحیدلو نوشت اینقدرها هم سخت و بد نیست. و من باز نوشتم این از نجابت رفقای شماست.
کاش همه چه اصولگرا و چه اصلاح طلب بیش از حفظ فضای مبارزه و پیروزی، به اخلاق پایبند بودند. چه آرزوی سبک سرانه ای!
------------------------------
بنده چندان مطمئن نيستم که از نگاه اين دوستان من «خودی» به شمار بيايم. من دلبستهی کشورم هستم. به همين دليل هم هست که مینويسم. حقیقت از تمام دوستان و دشمنان ما مهمتر و ارزشمندتر است.
د. م.
دودینگهاوس | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۴۸
ما هم می پذیریم که با بسیجی ها و رفتار زننده شان فرق داریم.اما پست شما بیشتر به دفاعیه ی حداد عادل شبیه بود تا یک انتقاد
-----------------------------------------
چه باک؟ مهم نیست که شخص چه کسی است. مهم اين است که اگر به دشمنمان هم جفا شد بتوانيم از او با صداقت و انسانيت دفاع کنيم. فراموش نکنيم که امام علی برای دفاع از جان عثمان فرزندان خودش را هم به پاسبانی او میگماشت و خانوادهی خودش کوشش میکردند اتفاقی برای عثمان نیفتد. اين نوشته فقط یک انتقاد نیست. میتوانم یکی یکی نوشتههای متعدد موج سبز آزادی را بشمارم و در پرتو همين نکته که در نظر دوستان هدف وسيله را توجیه میکند، این مغالطهها را توضیح بدهم. آنجا ديگر پای حداد در میان نيست. از ياد نبريم که با دشمن هم میتوان و باید اخلاقی بود.
د. م.
همایون | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۱۲
دوست من، من شما را مصداق کامل عمل به " و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر" میدانم. همان چیزی که این جنبش نوپا برای رسیدن به جایگاهی که محقش هست به آن نیاز دارد.
من میخواهم یک مرحله ی بالاتر از انصاف را هم بیان کنم و آن این است که اگر بخواهیم واقعاً منصفانه نگاه کنیم، کیهان را نباید شر مطلق بدانیم و "کیهانی" را معادل "شیطانی" قرار دهیم. آنها هم برای خودشان آرمانی دارند و خوانندگانی. اما مشکلشان جزمیت و تعصب است و اینکه آنقدر خودشان و هدفشان را مقدس و دشمنشان را پلید میدانند که هر کاری را برای حذف دشمن، اخلاقی میدانند.
اگر اشتباه نکنم همین کیهان قبل از انقلاب میبایست روزنامه ی متعادلی بوده باشد.
فقط خواستم به خودتان هم تذکر بدهم که میشود باز هم منصف تر بود.
منتهی نفرت و کینه بد چیزی است دوست من، منصف بودن را سخت می کند. شما دارید دقیقاً روی لبه حرکت می کنید و من شما را تحسین می کنم و بودن کسانی مثل شما به عنوان هوادار و تئوریسین جنبش مرا امیدوار می کند.
-------------------------------
ممنونام. بله، همهی ما محتاج تذکر هستيم. میشود منصفتر هم بود. شکی نیست در اين.
د. م.
علی | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۱۱:۰۴
من هميشه تو اين روزهای پر تب و تاب به اين فکر ميکنم که آيا اين اصولگرايان افراطی امروز در زمان محمدرضا پهلوی کسانی مانند الپر، محمدرضا جلايی پور و هنگامه شهيدی نبودند؟ حرفتون حرف حسابه و اين آسيب شناسی خيلی مهمه و جاش خيلی خاليه انصافا. بايد مراقب بود
آزيتا | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۰۸:۲۵
این یک نگرانی جدی است؛ "بی اخلاقی در جنبش سبز" /// بسیار متین و منطقی نوشته اید
محمد | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۰۷:۵۳
جدا حظ کردم از نقد بسیار کارساز و متین و اخلاقمند شما.متاسفانه علیرغم اینکه این همه ادعا بر عدم خشونت از طرف جنبش سبز میشه ولی بعضا این دوستان نیز در دام خشونت و شلختگی و گشودگی و گشادگی زبان می افتند که نمونه خوبی از آن را شما نقد کردید. به نوبه خودم از شما تشکر میکنم.
سید.ا.محمدی | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۰۷:۴۵
عالی بود. من هم بعد از خوندن اون مقاله خیلی متعجب شدم. کاش موج سبز یادداشت را منتشر میکرد
سارا | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۰۶:۱۶
هر چند با مواضع سیاسی چند سال اخیر حداد عادل کاملا مخالف هستم ولی با این پست شما موافقم . زندگی خصوصی هیچ کس به ما ربطی ندارد. و با روشهای غیر منصفانه نمیتوان با همین روش ها مبارزه کرد. ما گاهی از زیر باران به زیر ناودان پناه میبریم.
Anonymous | چهارشنبه، ۲۰ آبان ۱۳۸۸، ۰۵:۲۲