يکم اینکه کسانی که با شور و شوق و اشک و آه به استقبال خاتمی و دعوت از او رفتند، اگر خوب و اگر بد، کارِ خودشان را کردند. در همین حد، ابرازِ شوق کافی است. بیشتر از اين اصرار کردن به شبههها و شائبههايی دامن میزند که معنایاش چیزی نخواهد بود جز مهرهی بازی ديگران شدن. در نتيجه، باید حداقلی از استقلال و کرامت انسانی برای خاتمی قایل شد و به رأیاش احترام گذاشت.
دوم. در اين وضعیت، هر تلاشی برای منصرف کردن میرحسين موسوی و از آن بدتر تخریب چهرهی او و نقدهای عاطفی و احساسی در پرتو ماجرای انصراف خاتمی، تنها نتیجهی معکوس میدهد و، به اعتقاد من، صدمهای به انسجام و یکپارچگی رأی مردم خواهد زد. حاصل این کار، جز تشتت و دامن زدن به تفرقه نيست. وضعیت فعلی همين است که هست. به جای تلاش برای تغيیر تاريخ (!) و دست بردنِ در آينده، بايد به کارِ خردمندانه پرداخت. میرحسين موسوی رييس جمهور بشود یا نشود، میتوان در فرصت ديگری به نقد او پرداخت. کمی فرصت بدهيد تا غبار انتخابات فرو بنشيند. گريبان گرفتن از موسوی در اين شرایط، به اعتقاد من، تند رفتن است و حاصلاش – در مجموع – به زيان همهی ما خواهد بود. برآیند اين اقدامات نتيجهی مثبتی برای ما نخواهد داشت (حتی برای گروههای مذهبی چپ سابق و اصلاحطلبان و مشارکتیهای فعلی).
سوم. جريان انتخابات در ایران پيچیده و بغرنج است. یعنی چه؟ یعنی اینکه بر خلاف کشورهايی مثل انگليس که نظام حزبی مشخص، شناختهشده و باسابقه دارند، در ایران سياست با عوامل روشن و شفاف تعريف و شناخته نمیشود. هميشه چیزهایی رخ میدهند که چه بسا تا سالهای درازی از آگاهی عمومی به دور میمانند. هميشه عواملی در فرآيندهای سياسی داخل ایران اثر میگذارند که نه به سادگی قابل پيشبینی هستند و نه حتی میتوان حریف آنها شد. لذا، در برخورد با يک فرآيند پيچيده و بغرنج، باید شکیبایی پیشه کرد و دندان روی جگر گذاشت تا کمی غبارها فرو بنشیند.
چهارم. فکر میکنم کفِ خواستههای حامیان و مشوقان اين مثلثِ امروز مثنا شده، خارج کردن احمدینژاد از کاخ ریاست جمهوری است. با جريانهايی که اين روزها دارد رخ میدهد، این اتفاق با يا بدون حضور خاتمی رخ خواهد داد (آرزوست ديگر؛ برای این آرزو هم شاهد میآورم). من فکر میکنم این تصور که تنها برگ برنده در برابر احمدینژاد، خاتمی است، تصوری است که شايد الآن میتوان به قوت در آن تشکيک کرد. موضع مجلس در برابر احمدینژاد و اخطارش، یک شاهد بسیار روشن بر این مدعاست.
پنجم. سقف خواستههای بعضی از این حامیان و مشوقان گفتن ندارد. من هم تصریحی به آن نمیکنم. ولی به جد فکر میکنم حداقل کفِ آن مطالبات، کشور را در مسیر درستی قرار خواهد داد. باقی ماجرا به برنامهريزی و تدبير مسئولان امر بستگی دارد و البته حرکتهای جامعه. انتخابات، متأسفانه، در کشور ما هميشه مثل تب بوده است که چند ماهی مردم را میگيرد و وقتی فروبنشيند، تا چهار سال بعد دیگر هيچ نشانهای از آن در رفتار مردم و مدیران کشور نیست. خوب، این وضع «همه»ی گروههای سياسی از همهی جناحهاست. «هيچ کس بی دامنی تر نيست...»
زنهار دادن ندارد ديگر. حکم عقل اين است که دست و پای موسوی را باز بگذارند تا ديدگاههایاش را تشریح کند. بعد میتوان در فرصت مقتضی، گريبان او را هم گرفت و او را به چالش کشيد. نقد کردن موسوی، در ظل ماجرای کنارهگيری خاتمی، یک اشتباه تاکتیکی است و زیاناش از سودش (سودِ احتمالیاش) بسيار بیشتراست. هول و هراس از اينکه موسوی در برابر احمدینژاد شکست خواهد خورد بايد کنار گذاشته شود. سياست ایران بغرنجتر از اين حرفهاست که بشود همينجور خطی پیشبينیاش کرد.
پ. ن. چيزی دربارهی دموکراسی نوشتهام که میگذارم برای يادداشتی دیگر.
نظرها (2)
عالی بود داریوش جان
سید امیر حسین حسینی | چهارشنبه، ۲۸ اسفند ۱۳۸۷، ۱۳:۴۶
با مورد سوم موافقم.
ما، در کل مونتاژ شدهی هر نوع کالایی را مصرف میکنیم و میگوییم تولید کنندهایم. این کالا میتواند هر طیفی را در بر بگیرد حتی از نوع حزبی و سیاسیاش را.
سلام.
سوسن جعفری | چهارشنبه، ۲۸ اسفند ۱۳۸۷، ۱۲:۰۴