شب شنبه، درست بعد از اينکه از روی صحنهی بیبیسی آمدم پايين، رضا پهلوی (وليعهد سابق ايران)، قرار بود گفتوگو کند (فيلماش اينجاست). تا آخرش صبر نکردم، اما بعد که به خانه رسيدم و حرفهایاش را شنيدم (بعد از ديدنِ خودش)، ديدم متأسفانه او هم هنوز در همان سی سال پيش دارد دست و پا میزند. رضا پهلوی فقط سناش زیاد شده است و بس. او هم توقف کرده است.
اين را بايد انصاف داد که رضا پهلوی از پدرش بهتر حرف میزند. خوش صحبتتر است. فصيحتر است. خوشتیپتر است (؟). ظاهراً مادر روشنفکر و اهل هنر و معماری داشتن جايی بايد خودش را نشان بدهد! اما دریغ از انديشه. فهم رضا پهلوی از سياست هنوز دو قطبی و سياه و سفيد است. رضا پهلوی به قول خودش از «راه سوم» و سرمايهگذاری روی مردم ایران حرف میزند. او هنوز نافرمانی مدنی و انقلابهای مخملی يا رنگی را دارد به رخ ما میکشد. هنوز از تقابل دنيای آزاد و حکومتهای سرکوبگر حرف میزند (اينها ديگر راهِ جديد نیست؛ اينها کهنه شده است). رضا پهلوی از آزادی، تولرانس، پلوراليسم و جامعهی مدنی «حرف» میزند، اما تمام سخناناش به عيان نقض همينهاست. اگر نبود، چرا بايد میگفت: «شما يا معتقد به دموکراسی هستيد یا تئوکراسی»؟ چه کسی گفته است دین در هيچ دموکراسیای نمیتواند نقش ايفا کند و بر عکس دموکراسی در هيچ تئوکراسیای پياده نمیشود؟ فقط حکومت ایران به شکلی که شما میبينيدش نقض قضیه است؟
ايشان هنوز اين را نمیداند که طرفداران ايشان و همفکران ايشان نيستند که باید بیايند روی مردم ایران سرمايهگذاری کنند. این کشور و دولتاش متعلق به مردم است (یعنی علیالظاهر بايد اينجوری باشد ديگر؛ نه؟). قضیه برای ايشان بر عکس شده است. اين مردم نيستند که به فکر ايشان تعلق داشته باشند و موضوعِ آزمایشهای ايشان باشند. هنوز ذهن ايشان وسوسهی قيم شدن را دارد. او به زبان میگويد حکومت ايران خودش را قیم مردم میداند، ولی از زبان و ادبياتِ خودش هم انديشه و عمل قيممآبانه میبارد. ايشان از «ذات رژيم» حرف میزند. «ذات» يعنی چه؟ من نمیفهمم اين شلختگی در به کار بردن کلمات کی قرار است از زبان و ادبیات سياسيونِ اپوزيسیون بيفتد. شما «ذات» چيزها و حکومتها را چطور میتوانيد تشخیص بدهيد؟ چطور میشود، مثلاً، از «ذات» حزب دموکرات و «ذات» حزب جمهوریخواه حرف زد در حالی که اينها را «انسانها» میگردانند! احزاب و حکومتها که سنگ و چوب و درخت نيستند! تازه گياهان هم جهش ژنتیک پیدا میکنند، حکومتها و جامعهها که جای خود دارند.
این چه زبانی است که «قانون خداست، میخواهيد بخواهيد، میخواهيد نخواهيد»؟ دقت کردهايد که ايشان مدل کت و شلوار پوشيده و کراواتزدهی آقای جنتی است ولی در جناح مقابل؟
رضا پهلوی، ظاهراً عبارات و کلماتاش بسيار پرزرق و برق است (الفاظ دهانپرکن پراندن که کار سختی نیست)، اما دريغ از يک جو مضمون و مغز برای اين همه ظاهر و صورت. رضا پهلوی اگر خودش را ایرانی میداند، همان بهتر است بخشی از مردم باشد و آن نگاهِ خودکامه را که در زباناش پنهان است و خودش سخت تلاش میکند زیر لفافهای از مدرن بودن بپوشاندش، کنار بگذارد. آقای پهلوی! شما شاهزاده و ولیعهد «سابق» هستيد؛ نه شاهزاده و وليعهدِ فعلی. پياده شويد با هم برويم.
پ. ن. دارم شک میکنم که اصلاً در کنار نامِ ايشان خوب است از «استمرار نگاهِ ارسطويی» حرف زد يا نه؟ لعنت بر شيطان!
اين را بايد انصاف داد که رضا پهلوی از پدرش بهتر حرف میزند. خوش صحبتتر است. فصيحتر است. خوشتیپتر است (؟). ظاهراً مادر روشنفکر و اهل هنر و معماری داشتن جايی بايد خودش را نشان بدهد! اما دریغ از انديشه. فهم رضا پهلوی از سياست هنوز دو قطبی و سياه و سفيد است. رضا پهلوی به قول خودش از «راه سوم» و سرمايهگذاری روی مردم ایران حرف میزند. او هنوز نافرمانی مدنی و انقلابهای مخملی يا رنگی را دارد به رخ ما میکشد. هنوز از تقابل دنيای آزاد و حکومتهای سرکوبگر حرف میزند (اينها ديگر راهِ جديد نیست؛ اينها کهنه شده است). رضا پهلوی از آزادی، تولرانس، پلوراليسم و جامعهی مدنی «حرف» میزند، اما تمام سخناناش به عيان نقض همينهاست. اگر نبود، چرا بايد میگفت: «شما يا معتقد به دموکراسی هستيد یا تئوکراسی»؟ چه کسی گفته است دین در هيچ دموکراسیای نمیتواند نقش ايفا کند و بر عکس دموکراسی در هيچ تئوکراسیای پياده نمیشود؟ فقط حکومت ایران به شکلی که شما میبينيدش نقض قضیه است؟
ايشان هنوز اين را نمیداند که طرفداران ايشان و همفکران ايشان نيستند که باید بیايند روی مردم ایران سرمايهگذاری کنند. این کشور و دولتاش متعلق به مردم است (یعنی علیالظاهر بايد اينجوری باشد ديگر؛ نه؟). قضیه برای ايشان بر عکس شده است. اين مردم نيستند که به فکر ايشان تعلق داشته باشند و موضوعِ آزمایشهای ايشان باشند. هنوز ذهن ايشان وسوسهی قيم شدن را دارد. او به زبان میگويد حکومت ايران خودش را قیم مردم میداند، ولی از زبان و ادبياتِ خودش هم انديشه و عمل قيممآبانه میبارد. ايشان از «ذات رژيم» حرف میزند. «ذات» يعنی چه؟ من نمیفهمم اين شلختگی در به کار بردن کلمات کی قرار است از زبان و ادبیات سياسيونِ اپوزيسیون بيفتد. شما «ذات» چيزها و حکومتها را چطور میتوانيد تشخیص بدهيد؟ چطور میشود، مثلاً، از «ذات» حزب دموکرات و «ذات» حزب جمهوریخواه حرف زد در حالی که اينها را «انسانها» میگردانند! احزاب و حکومتها که سنگ و چوب و درخت نيستند! تازه گياهان هم جهش ژنتیک پیدا میکنند، حکومتها و جامعهها که جای خود دارند.
این چه زبانی است که «قانون خداست، میخواهيد بخواهيد، میخواهيد نخواهيد»؟ دقت کردهايد که ايشان مدل کت و شلوار پوشيده و کراواتزدهی آقای جنتی است ولی در جناح مقابل؟
رضا پهلوی، ظاهراً عبارات و کلماتاش بسيار پرزرق و برق است (الفاظ دهانپرکن پراندن که کار سختی نیست)، اما دريغ از يک جو مضمون و مغز برای اين همه ظاهر و صورت. رضا پهلوی اگر خودش را ایرانی میداند، همان بهتر است بخشی از مردم باشد و آن نگاهِ خودکامه را که در زباناش پنهان است و خودش سخت تلاش میکند زیر لفافهای از مدرن بودن بپوشاندش، کنار بگذارد. آقای پهلوی! شما شاهزاده و ولیعهد «سابق» هستيد؛ نه شاهزاده و وليعهدِ فعلی. پياده شويد با هم برويم.
پ. ن. دارم شک میکنم که اصلاً در کنار نامِ ايشان خوب است از «استمرار نگاهِ ارسطويی» حرف زد يا نه؟ لعنت بر شيطان!
نظرها (10)
ای کاش ولیعهد یه امکانی تو این سایت برقرار میکرد که با طرفداراش ارتباط داشت
--------------------------------
والله به خدا! همين را کم داشتيم!
:D
د. م.
Anonymous | چهارشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۰۸:۵۴
ولیعهد میدونه داره چی میگه.هر چی باشه از شما بیشتر خونده.اصلا به شما چه ربطی داره
------------------------
چشم. ببخشيد. من معذرت میخوام :)))
Anonymous | سه شنبه، ۷ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۱۶:۲۰
اقای محترم اینو بدونین که شما چرا باید از ایشون انتقاد کنینن اینم بدونین اونی که دارین بهش انتقاد میکنین نیازی به انتقاد شما داره یا نه لطفا هر چی از دهنتون در میاد نگین. دیگم نمیخوام ادامه بدم چون جواب ابلحان خاموشیست.
-----------------------
بله، بله. البته. از «ابلحان» شما مشهود است. :)
Anonymous | شنبه، ۲۷ تیر ۱۳۸۸، ۱۶:۰۷
بسيار بي منطق و خوددوستانه نوشته ايد.
با اين نگارش ها و تلاش هاي بي حاصل شما جاي بزرگان با كوچك تر ها هرگز عوض نخواهد شد. لباس دموكراسي را بر تن مفلوك دين نپوشانيد چون حاصلي ندارد. زير تك تك جمله هاي تهي مايه شما يك چيز پنهان است و آنهم سرسپردن به سيستم منفور اسلامي و جانبداري زيرزيركانه از آن...همين.
---------------------------------------------
:)
مريم | جمعه، ۱ خرداد ۱۳۸۸، ۲۲:۲۱
سرور گرامی
حق شماست که داوریی چنين و حتی شديد تر داشته باشيد. ولی وقتی به شلختگی در زبان اعتراض میکنيد، اين حق را از خود میگيريد اگر زبانِ شلخته اتخاذ کنيد. باز هم حق شماست که حرفهای وی را سطحی بدانيد، که خواستم گوشزدتان کرده باشم که چرا وقتی از تقابل دموکراسی و تئوکراسی حرف میزند آنچنان هم که شما میپنداريد سطحی نيست، اما اگر زبان شما سطحی بماند اين حق را دوباره از خود سلب میکنيد. همهی حرف من اين بود. و اگر محتوای حرف من در بند پنجم با توجه به متنهای وبلاگتان، که گاه گاه همانطور که میدانيد آن را میخوانم، نا بجاست، شايد ناروا باشد که تنها به استناد به آن بقيهی بندها را هم نابجا بخوانيد. باور بفرماييد که من هم رضا پهلوی را تجسم حق و حقانيت نمیدانم. اما حکومت ايران را بیگمان باطل میدانم. چرا که کشور متعلق به حکومتی شده که به مردم تعلق ندارد، يا نمیتواند اين تعلق را از راهی ديگر جز به زور و ارعاب ثابت کند. فکر میکنيد جايي که انتخابی جز آنچه که خود حکومت چون انتخاب شدنی و انتخاب کردنی تحميل میکند، نامش انتخابات است؟ و منتخبين مردم به راستی منتخب مردم؟
با احترام، سيروس به آيين
سیروس به آیین- آژنده- | چهارشنبه، ۳۰ بهمن ۱۳۸۷، ۲۲:۲۸
دوست عزيز
چون نقطهي عزيمت شما در اين چيزهايي که نوشته ايد واکنش به حرفهاي به زعم شما سطحيست، ميخواهم توجهتان را به سطحي بودن گزارههايي که خودتان پيشنهاد کرده ايد جلب کنم.
يک) نوشتهايد: « چه کسي گفته است دين در هيچ دموکراسياي نميتواند نقش ايفا کند و بر عکس دموکراسي در هيچ تئوکراسياي پياده نميشود؟» حرف بر سر امکان يا عدم امکان وجود دين در دموکراسي نيست، حرف بر سر تقابل ميان دموکراسي و تئوکراسي است. براي ناهمگوني موجود ميان تئوکراسی و دموکراسی، بيآنکه وارد بحثِ تعاريف مختلف از دموکراسي شويم، همين بس که اين يک نميپذيرد که مرجع اداره امور جامعه مرجعي قدسي باشد، در حالي که تمام تعريف آن يک بر اين بنا شده است.
دو) حتماً واکنش شما به اينکه از تعريف گفتهام اين است که پاي ذات را به ميان کشيده ام و در چنبرهي فلسفهي ارسطويي اسير مانده ام. بايد بگويم که تمام ويژگي فلسفهي سياسي ارسطو در اين است که از افلاطون که ميخواست نظام جامعه را از ايدهي Politeia استنتاج کند، فاصله ميگيرد.
سه) نميدانم که پايهي فلسفي گفتهي شما که جستجوي ذاتِ چيزها را مردود ميداند، چيست. گياهان هم که دستخوش جهش ميشوند، گياه ميمانند و به چيزي ديگر که گياه نيست بدل نميشوند. اگر جستجوي ذات به گونهي افلاطوني مد نظر شماست، بايد گفت، که آموزهي پديدارشناسي که نميخواهد متافيزيک به معناي کلاسيک آن باشد، اين است که ذات چيزها از نحوهاي که آگاهي به آن چيز روي ميکند جدايي ناپذير است.
چهار) از ذات حکومت جمهوري اسلامي چرا نميتوان سخن گفت؟ به چند نمونه بسنده ميکنم. نقضِ اصل تفکيک قوا، نامستقل بودن قوهي قضاييه، تبعيض ميان شهروندان، نابرابری در برابر قانون، بسته بودن دايرهی قدرت. يک نکتهی ديگر: بعد از خاتمي که از قانون و قانونمندی و قانون مداری حرف ميزد، شکل مسخرهاي از قانون گذاري باب شده، که ميخواهد اينگونه وانمود کند که هر حکمي که حکومت به آن نام قانون بدهد، يعني قانون. اما قانون گذاري شرايطي دارد که فقدان آن، آن قانون ناميده را، قانون نميکند.
پنج) برآشفتگي شما از آنچه حرفهاي سطحي ميخوانيدشان، مرا شگفت زده کرد. چرا که نميبينم در برابر حرفهاي وقيحانهاي که دولت مردان ايراني روز و شب در ايران و خارج از ايران ميزنند، چنين واکنش نشان دهيد.
در آخر ميپندارم اين برآشفتگي شما که شما را به گفتن حرفهايي سطحي وا داشته، از اين ميآيد که رضا پهلوي در سخنانش ميگويد يا با اين حکومت موافقيد يا موافق نيستيد. ساده تر بود که پاسخ اين پرسش را ميداديد، که به گمانم دادهايد. و اين توافق حق شما ست، اما در گفتن حرف ناصحيح محق نيستيد.
ارادتمند، سيروس به آيين
***************
دوست بزرگوار،
گمان میکنم شما به جای اينکه با من وارد گفتوگو شويد و خواستار توضيح شويد، مستقیم رفتهايد سر نتيجهای که میخواستيد بگيريد (بند پنجم نوشتهتان). فکر میکنم اگر وبلاگ بنده را بخوانيد، چنين نتيجهای از آن بر نمیآيد. به عبارت ديگر، خدشه وارد کردن بر زبان، ادبيات و شيوهی آقای پهلوی، نتيجه نمیدهد که کسی طرفدار حکومت ايران است مگر اينکه معتقد باشيم در عالم، و مخصوصاً در عالم سياست، حقی هست و باطلی؛ و آن حق آقای پهلوی است و باطلِ برابر آن حکومت ايران است. من به همين نکته ايراد داشتم و دارم. ظاهراً شما هم همان حرفها را با عبارات آراستهتر اما با نتيجهگيری درشت و تندروانهای تکرار میکنيد. بنده قايل به دوگانهی حق در برابر باطل، به ويژه در عرصهی سياست نيستم. آقای پهلوی هم در عرصهی سياست امروز ايران بدون شک، نزد بنده حداقل، چهرهی مهمی محسوب نمیشوند و حرف قابل اعتنايی هم ندارند (مگر اينکه شيوهی تازهای و زبان جديدی اختيار کنند). و اين هم البته حق من است که چنين داوریای دربارهی ايشان داشته باشم. موافق نیستيد؟
با احترام،
د. م.
سیروس به آیین- آژنده- | چهارشنبه، ۳۰ بهمن ۱۳۸۷، ۲۰:۰۴
این تفسیر از به اصطلاح «فرنچ تئوری» رو من واقعا نمیفهمم - تفسیری که به ما اجازه میده وقتی میخوایم بگیم «طرف چرت گفت» میگیم «نگاه ارسطویی (یا در نسخهای دیگر: دکارتی) داره»!! خداوکیلی چه طوری میشه به خودمون جرأت بدیم ارسطو یا دکارت رو جوری معنی کنیم که باعث بشه تیتر مطلب رو بذاریم «رضا پهلوی و استمرار نگاه ارسطويی»؟! مگه اصلا این بابا کیه که اسمش با ارسطو تو یه سطر بیاد؟
از شما بعیده جناب محمدپور.
حامد یوسفی | سه شنبه، ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، ۱۹:۳۹
ولیعهد! راستش برای من هر وقت صحبت از او میشود همان صورت و هیکل سی سال پیش زنده میشود. ما که ماهواره نداریم ببینیم حالا شبیه جنتی میباشند به تیپی کت و شلواریتر یا نه؟ ولیکن من همواره از خواندن شما لذت میبرم.
سلام! بروم سر خاتمی 2 ... نوبدم دیر کردم:)
سوسن جعفري | سه شنبه، ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، ۱۶:۱۳
سلام بر صاحب ارض ملکوت
طبق روال اینکه شما روی هر موضوعی تاکید می کنید من دوست دارم نکته مورد توجه تون رو بدانم و بخوانم این مصاحبه رو هم دیدم
چون من در فرانسه هم مصاحبه ایشان رو دیده بودم و با این لینکی که شما فرستادید متعجب شدم
به نظر من این صحبت ها به لحاظ محتوا خالی تر از اونی هست که شما در موردش تحلیل بنویسی و اینکه ارسطویی هم بخوانیش!
ارادت
محمود | سه شنبه، ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، ۱۴:۰۰
سلام
خوب بود بيشتر توضيح ميداديد كه استمرار نگاه ارسطويي چطور در سياست آسب زاست و چرا؟ و آيا از نظر شما سياست در جمهوري اسلامي ارسطويي است؟
راستي اين وليعهد ما چه خوانده است در بلاد غرب؟
فيضيخواه | سه شنبه، ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، ۰۸:۵۸