آيا هر سؤالی، ارزش پرسيدن دارد؟ آیا هر سؤالی ارزش دارد آدم وقتاش را برای پاسخ دادن به آن صرف کند؟ فرق نمیکند که سؤالی برای خودِ شما پيش بيايد يا کسی از شما سؤالی را بپرسد. مهم اين است که سؤال اساساً درست طرح شده باشد و سؤال خوبی باشد. در دنيا هم سؤال مهمل و بیفايده زياد است و هم جوابهای بیخاصيتی که به فراخور همان سؤالهای بیخاصيت يا جهتدار تهيه میشوند. کريستوفر تينديل کتابی دارد با عنوان «مغالطهها و ارزیابی استدلال». اين کتاب را انتشارات دانشگاه کيمبريج منتشر کرده است (در سال ۲۰۰۷) و نويسندهی کتاب خودش استاد فلسفهی دانشگاه ويندسور است. فکر میکنم برای دانشجويان فلسفه و اصولاً همهی کسانی که به مسايل عقلی علاقهمندند (و باورهای زندگیشان را تنها با غليان عاطفه و احساسِ محض بنا نمیکنند)، خواندن این کتاب بسيار تأمل برانگیز خواهد بود. آنها که انگليسی نمیدانند، البته میتوانند روايتی خلاصه شده و به زبان سادهای را از مفاهيم مشابهی که در این کتاب آمده است، در وبسايت زمانه، بخوانند (جانام به لب رسيد بس که من به اين مطالب لينک دادم و صفحهی انديشهی زمانه هميشه از کوزهی شکسته آب میخورد!).
القصه، بعضی اوقات مهم است تشخيص بدهيم آيا پرسشی از اساس درست طرح شده است يا نه؟ وقت تلف کردن پای پاسخ دادن به هر پرسشی، کار بيهوده است؛ و من خود خيلی پيش آمده است که وقتام را بيهوده پای چنين کاری گذاشتهام. اين جور کارها جز فرسايش اعصاب آدم نتيجهای ندارد.
پ. ن. اين را که نوشتم بهانهی خوبی شد برای اينکه نکتهای را دربارهی مسايل عقلی و فلسفی که رسانهای میشوند بگويم. اول از همه اينکه طرح بحثهای علمی و انتقادی فلسفی در رسانهای که مخاطب عام دارد، کار خطرخيزی است. اولين خطر رقيق کردن جنبهی عقلانی و جدی بحثها این است که ذهن مخاطب را تنبل بار میآورد و شيفتهی هيجان و احساس و عاطفه میکندش. اين يعنی نقض غرض. اين يعنی خیانت کردن به عقل و تعطيل کردن عقل نقادی که اين همه فيلسوف برجسته در همين دو سه قرن اخير برایاش خونِ دل خوردهاند. لذا در مورد خاص زمانه، حالا که پای نظرسنجی در ميان است، من معتقدم که در صفحهی انديشهی زمانه – باز هم بحث همیشگی! – به ويژه با اين بضاعت معرفتی و فلسفی موجود، فکر میکنم اختصاص دادن صفحهای به ترجمهی مقالهها يا کتابهايی با وزن و اعتبار آکادميک، بايد جايگاه برجستهتری پيدا کند، حداقل تا حدی که – به زعمِ من - آشفتگی و ضعفهای نظری بعضی از مقالات ديگر صفحهی انديشه را بپوشاند. خاصيت ترجمه اين است که ديگر قضيه شخصی نمیشود. مزايای اينگونه بسط دادن صفحهی انديشه، بیشمار است. و به اعتقاد من مضار تمرکز دادن صفحهی انديشه بر تأليفات کسانی که همرتبهی نويسندگان تراز اول فلسفی و عقلی نيستند، آن اندازه است که اسبابِ نقض غرض میشود.
القصه، بعضی اوقات مهم است تشخيص بدهيم آيا پرسشی از اساس درست طرح شده است يا نه؟ وقت تلف کردن پای پاسخ دادن به هر پرسشی، کار بيهوده است؛ و من خود خيلی پيش آمده است که وقتام را بيهوده پای چنين کاری گذاشتهام. اين جور کارها جز فرسايش اعصاب آدم نتيجهای ندارد.
پ. ن. اين را که نوشتم بهانهی خوبی شد برای اينکه نکتهای را دربارهی مسايل عقلی و فلسفی که رسانهای میشوند بگويم. اول از همه اينکه طرح بحثهای علمی و انتقادی فلسفی در رسانهای که مخاطب عام دارد، کار خطرخيزی است. اولين خطر رقيق کردن جنبهی عقلانی و جدی بحثها این است که ذهن مخاطب را تنبل بار میآورد و شيفتهی هيجان و احساس و عاطفه میکندش. اين يعنی نقض غرض. اين يعنی خیانت کردن به عقل و تعطيل کردن عقل نقادی که اين همه فيلسوف برجسته در همين دو سه قرن اخير برایاش خونِ دل خوردهاند. لذا در مورد خاص زمانه، حالا که پای نظرسنجی در ميان است، من معتقدم که در صفحهی انديشهی زمانه – باز هم بحث همیشگی! – به ويژه با اين بضاعت معرفتی و فلسفی موجود، فکر میکنم اختصاص دادن صفحهای به ترجمهی مقالهها يا کتابهايی با وزن و اعتبار آکادميک، بايد جايگاه برجستهتری پيدا کند، حداقل تا حدی که – به زعمِ من - آشفتگی و ضعفهای نظری بعضی از مقالات ديگر صفحهی انديشه را بپوشاند. خاصيت ترجمه اين است که ديگر قضيه شخصی نمیشود. مزايای اينگونه بسط دادن صفحهی انديشه، بیشمار است. و به اعتقاد من مضار تمرکز دادن صفحهی انديشه بر تأليفات کسانی که همرتبهی نويسندگان تراز اول فلسفی و عقلی نيستند، آن اندازه است که اسبابِ نقض غرض میشود.