صومعهنشينی، رياضت کشيدن، چلهنشينی و اين کارها، آدمی بيکار میخواهد که هيچ تعهدِ مهمی، از جمله داشتن خانواده و زن و فرزند، نداشته باشد (و از همه مهمتر غمِ نان و مسئوليت امرار معاش هم اصلاً نداشته باشد). من ماندهام که چنين آدمی که فقط به فکر خودش میتواند باشد، اصلاً چه خاصيتی دارد؟ جانام فدای آن گناهی که به خاطر بودن و زندگی کردن در ميان اين همه آدم و لوليدن در دلِ همين زندگی معمولی گريبانِ آدم را میگيرد! چه خاصيتی است در زهد و پارسايیای که از عالم و آدم بريده باشی و خزيده باشی توی غار؟ اگر اينجور بشود زندگی کرد، خوب است؛ ولی نمیشود! حداقل با اين اوصاف که من میبينم نمیشود. در نتيجه، گناه کردن چيز مهمی است. از گناه نبايد غفلت کرد، علیالخصوص گناهی که در برابر رهبانيت و صومعهنشينی از هر نوعی باشد (سنتی و مدرناش فرق زیادی با هم ندارند؛ هر دو سر و ته یک کرباساند). بعضی وقتها فکر میکنم که خيلی از کسانی که میافتند دنبال اين زهدورزیها و صومعهنشينیها بيشتر از آنکه دليلاش معرفت نفس و مجاهدت با نفس باشد، ترس و وحشت از گناه است. دمِ حافظ گرم:
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی
گويد تو را که: «باده مخور»، گو: «هو الغفور»!
پ. ن. اصلاً نمیدانم اگر يک زمانی هوس رياضت کشيدن کردم، چه طوری بايد توجيهاش کنم! خدا آخر و عاقبتام را به خير کند!
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی
گويد تو را که: «باده مخور»، گو: «هو الغفور»!
پ. ن. اصلاً نمیدانم اگر يک زمانی هوس رياضت کشيدن کردم، چه طوری بايد توجيهاش کنم! خدا آخر و عاقبتام را به خير کند!
نظرها (1)
همین هم که میگویید باز دارید داوری میکنید. آدمها آن کاری را که لازم دارند و به آن گرایش دارند را باید تجربه کنند ، خواه اشتباه کردن باشد و یا دوری گزیدن و چندی را با خود بودن و یا در میان مردم به آنان خدمت کردن. همه اینها خوب است اگر از یک میل و نیاز درونی اصیل آمده باشد. صومعه نشینی الزاما وضع مالی خوب نمی خواهد این یک ترجیج شخصی است. پاره ای افراد ترجیح میدهد لباس خوب بپوشند و یا خانه خوب داشته باشند و یا هر چیز دیگر ، برخی دیگر اینها را ترجیج نمیدهند و چندی خلوت می جویند تا خود را واکاوند زخم های خود بلیسند و آرامش و سکوت آنها را دوباره ترمیم کرده و چون فرد سالمی به میان مردم باز گرداند. منتهی چون داشتن امتیازات اجتماعی یک چیز عادی و رایج است به چشم نمی آید اما آنکه اینها را بر نمی گزیند و طور دیگری از زنده بودن خودش را میخواهد چندی تجربه کند برای ما آدمهایی که به عرف عادت کرده ایم موجودات خودخواه و عجیبی به نظر می آیند.
گمان میکنم که خود شما میل به سکوت و خلوت دارید و چون فراهم نیست خشمگین هستید و به آنها که میتوانند این را تقبل کنند می تازید و آنان را خودخواه می نامید. به خودتان مراجعه کنید و ببینید این قضاوت شما از سر رشک نیست؟ اگر چنین است چند روزی را با خود به سفر بروید و خلوت کنید. آنوقت می فهمید که صومعه نشینان آنقدر هم هم خودخواه نیستند:-)
یک خواننده | پنجشنبه، ۳ مرداد ۱۳۸۷، ۱۸:۳۳