چندين سال پيش، زمستان ۱۳۷۶ و بهار ۱۳۷۷، با بوی عطری آشنا شدم که هر بار جايی به مشامام میخورد ناخودآگاه درنگ میکنم. میايستم. خيالام بال میکشد به دور دستها. انگار چيزی جايی جا مانده است. ولی هست. يا شايد هم هيچ کدام از اينها نيست. شايد همين بوی غریبی است که در جان آدم میماند. اين عطر، و فقط همين عطر نه نمونههای تازهاش، سخت تکانام میدهد. دلتان خواست برويد به وبسايتاش و نمونهاش را سفارش بدهيد بفرستند در خانهتان! ديشب پيش از خواب لپتاپ به دست نشسته بودم و آخرين جيرهی روزانهی مقالات و اخبار و اطلاعات را مصرف میکردم. کنار سرم، اين عطر با هر وزش نسيمی در جانام رسوخ میکرد و گذشته را زنده میساخت. هيچ عطری تا به امروز به قدر اين یکی در جانام ننشسته است. اين عطر چه سرّی دارد؟
نظرها (4)
سلامی به بوی خوش آشنائی ای عزیز
مرا عهدیست با جانان که .......
آن رایحه آسمانی که هنوز در مشام جان شماباقیست نامش گابریلاساباتینی و ساخت ایتالیا است الحق که از عالم ملکوت است و بس .
***
خيلی جالب است. چند روز پیش در فروشگاه بزرگی من دنبال گابريلا ساباتينی میگشتم و يافت نمیشد!
edriss | سه شنبه، ۱۳ شهریور ۱۳۸۶، ۱۲:۱۵
عطر های گرم تنها چیزی که واسه من دارند سر" درد شدید"
بارسین | سه شنبه، ۱۳ شهریور ۱۳۸۶، ۰۵:۵۲
سلام آقای محمدپور. شما آدرس ایمیلی از آقای اشکوری دارید؟ اگر بتوانید آدرسی از ایشان به من بدهید ممنون می شوم.
***
متأسفانه من هیچ آدرس تماسی ندارم. اگر پيدا کردم اطلاع میدهم.
د. م.
شهلا شرف | یکشنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۸۶، ۰۶:۳۰
lacoste هم خوبه ها ...آدم یاد جن و ارواح می افته اسم عطرایی که دوست داری رو برام ایمیل کن با حاله من وسوسه میشم میرم میخرم مثل همین لاکوست که پیاده شدم....
آبان | شنبه، ۱۰ شهریور ۱۳۸۶، ۲۲:۲۹