۱. ديروز داشتيم با بانو قدم زنان میرفتيم به سمت ايستگاه قطار که به ديدن دوستی برويم. با صدای بلند جملهای دعايی را خواندم نظير اينکه «خدايا سلامتی را از ما مستان!» يا چیزی شبيه به اين. بانو ناگهان گفت: «واقعاً!». گفتم در اين موارد بايد بگويی:«آمين» نه واقعاً. حساباش را بکن در مجلسی دينی مردم مشغول دعا باشند و همه متفقاً به جای «آمين» گفتن بگويند: «واقعاً»! چه صحنهی خندهداری میشود.
۲. من به بعضی از کتابها علاقهی عجيبی دارم. اصولاً کتاب برای من حکم «ثروت» را دارد. مشخصاً دربارهی اين کتابها حساسيت خاصی داشتهام: کليات شمس ده جلدی تصحيح فروزانفر، نهجالبلاغهی ترجمهی شهيدی، صحيفهی سجاديهی ترجمهی عبدالمحمد آيتی، مجموعهی نامههای عينالقضات همدانی (و نه حتی بقيهی آثارش)، تصورات، سير و سلوک و مخصوصاً «آغاز و انجام» خواجه نصير الدين طوسی، حافظ به سعی سايه و اين اواخر هم سلسلهی کتابهای پوپر. من هميشه با داشتن اينها احساس توانگری کردهام. وقتی آمدم انگليس همهی اين کتابها زير بغلام بود (به جز ديوان شمس و کتابهای پوپر که بانو اخيراً خريده است). اينها را هم معمولاً نمینشينم خط به خط بخوانم. يک هفته ممکن است يک فصل را بخوانم و بعد بروم تا چندين ماه ديگر. يعنی کل کتابها در ظرف چندين سال به دقت خواندهام، نه طی دورهای کوتاه. هر وقت میروم به خانهی دوستی که کتابخانهی بزرگی دارد، يکی از تفريحات جدی من تماشا کردن کتابها برای يافتن چيزی در خور توجه است. ماييم و کرمِ کتاب!
۳. من جداً فکر میکنم تاريخ مثل پازل است. تاريخ هرگز تصویر کامل و دقيقی از گذشته و حال به ما نمیدهد. برای فهم تاريخ به مؤلفهها و عناصر زيادی نياز داريم. عقلانيت يکی از حداقلهای اساسی و ضروری برای فهم تاريخ است. نه تنها تاريخ گذشته را افراد مینوشتهاند و افراد از انگيزههای شخصی و سياسی خالی نبودهاند و چه بسا يا تاريخ را تحريف کردهاند و يا تنها بخشی از آن را روايت کردهاند که برای خودشان مهم بوده است، بلکه در زمان حال نيز وضع چندان بهتر نيست. يعنی در روزگار مدرن هم تاريخ خيلی اوقات محرف و شرحه شرحه روايت میشود، برای خدمت به اهداف و مقاصد خاص (سياسی، ايدئولوژيک و غيره). اين مطلقاً اختصاص به کشورهای جهان سوم و در حال توسعه هم ندارد. در کشورهای مدرن و متمدن توسعه يافتهی غربی هم اين اتفاق ممکن است به سادگی بيفتد. تنها تفاوت بزرگ زمانِ ما با گذشته، سطح بالای تماس و جهانی شدنِ بیامان عالم است. مرئی بودن همه چيز برای همه کس. و گر نه «حقهی مهر بدان مهر و نشان است که بود».
۴. عالم اسلام و مسلمانان در روزگار معاصر حداقل به چند گروه نياز مبرم و اساسی دارد: به فيلسوفان علم (و مشخصاً رياضیدانان منطق خوانده و زبردست) و به حقوقدانانِ ماهر و زبانشناس. جهان اسلام از آشفتگی منطقی و زبان مشوش رنج میبرد و بدتر از آن اسلامستيزان و مدعيانِ اسلام هم دچار آفت عظيمتری هستند از آن رو که هم مدعياتشان سرشار از مغالطههای منطقی، فلسفهبافیهای سست و ضعيف و بازیهای روانی است و هم زبان را به شيوهای راهزن و به مثابهی تيغی برای نابود کردن به کار میگيرند (پوپر را يادتان هست؟ میگفت پوزيتويستها با دغدغهای که برای نابودن کردن و ويرانی متافيزيک دارند، علوم طبيعی را نيز به همراه آن ويران میکنند).
نظرها (8)
سلام بر شما مطمئنم که با مثنوی سروکار دارید ولی شاید بتوان گفت بزرگترین کتابی است که به دست بشر نوشته شده است . سراسر حکمت است برخی از بزرگان نام قرآن فارسی را به آن داده اند و حقا که گزاف نگفته اند.امید آنکه شما با ذوقی که دارید از این کتاب سراسر حکمت بهره مند باشید . یا حق
حسین دهقان | چهارشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۸۵، ۲۱:۴۲
داريوش جان، اين كه هر دنيايي چه اسلام و چه غير آن محتاج عالم و علم است، شكي نيست، اما با يك نگاه به صد سال اخير، خواهيم ديد كه دنياي اسلام علاوه بر احتياج، فاقد عالم و در نتيجه علم بوده. اگر شما نظري ديگري و مخالف من داري، لطفن نشان ده، براي نمونه در اين صد سال اخير، يك كشف علمي بزرگ و يا در بين اين همه برندهگان جوايز نوبل يك مسلمان و يا مسلمان زاده به اين افتخار نائل آمده باشه(گذشته از دو جوايز صلح و ادبيات كه اين دو را نميتوان جزو علم به حساب آورد.).
در رابطه با "چه ربطی بين تحصيلکرده بودن و مديون ندانستن سلامتی به خدا وجود دارد؟"، بايد گفت كه فهم آن خيلي روشن است. در دانشگاه شناخت بر اين روال جاريست كه يديدهها را بر مبناي عقل و خرد ميسنجند و آن را آموزش ميدهند و نه متافيزيك. در دانشگاه شما چه محصل علوم انساني باشيد و چه علوم تجربي، متد شناخت يكيست و در نهايت علتها را معلولي و در نهايت معلومي مشخص بايد كرد و از اين روست كه بعد از گذشت چندين دهه اخير، بيماريهاي واگيري كه باعث و باني عدهي زيادي از كودكان بوده به مانند فلج، مخملك، حصبه، سرخگ، سرخچه و غيرو ريشهكن شده و امروزه مرگ و مير نوزادان و كودكان در كشورهاي مترقي و نيمه مترقي تقريبن به صفر رسيده و حتا امروز انسان با اكتشافات جديد يزشكي و بيوشيمي خود در يي علاج بيماريهاي است كه از طريق اصلاح ژنها كه روزگاري آن را خدادادي و ارثي ميگفتن، ميباشد.
***
در نوشتهی من هرگز ادعا نشده بود همهی کاشفين و مخترعين صد سال اخير مسلمان بودهاند. پس اصلاً وقتی ادعايی خلاف آن نشده است، پاسخگويی به آن معنا ندارد.
در باب خطبهی طولانی بعدیتان، باز هم پاسختان همان است: مگر اين همه آدم که در ايران به خاطر حصبه و وبا و سرخچه و چه میدانم هر بيماری ديگری مردهاند به خاطر تکيه به خدا بوده است و اينکه من زنده ماندهام همهاش نتيجهی لطف اطبا؟ دوست عزيز تمام آنچه گفتهايد بديهيات بود. هيچ انسان عاقلی در اينها ترديدی ندارد. نوشتهی من هم ناقض و نافی هيچ کدام از اينها نبود. اگر مقصودتان اين است که من بگوييم کشورهای مسلمان در دو قرن اخير دچار عقبماندگی شديد شدهاند، خوب اين دقيقاً همان حرفِ من است! بايد به چه زبانی اين را گفت و نوشت تا بعضی راضی شوند؟! اين حرفِ تازهای نيست. مثل اين میماند که هر روز صبح به مردم بگوييد بايد ورد بگيرند «ماست سفيد است، ماست سفيد است»! خوب ديگر بديهی است اين چيزها.
سياوش | سه شنبه، ۱۰ بهمن ۱۳۸۵، ۰۵:۲۳
با سلام .
درگوگل عمان سامانی را جستجو میکردم که از وبلاگ شما سر در آوردم.اگر باز هم حال و هوای محرم عرفانی دارید به وبلاگ من سر بزنید.سعی کرده ام قسمتهای زیادتری از قصه عشق به روایت عمان سامانی را باز گو کنم.
مطرب | دوشنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۵، ۲۰:۱۰
سلام دوست محترم
من همچنان منتظر جواب درخواست و خواهش خودم هستم
ممنون میشم عنایت کنید
یا حق
***
دوست عزيز،
من ذيل همان نظر قبلیتان توضيح لازم را درج کردم.
سیاوش تی ( آستان جانان و کلک خیال انگیز) | دوشنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۵، ۱۹:۵۷
دنيای اسلام به کسانی مثل شما احتجاج دارد تا هر جنايتی که از طرف مسلمانان در دنيا صورت ميگيرد به سوء استنباط پيروان این دين نسبت داده و با لفاظی و سخنوری به توجيهه این جنايات بپردازند. مثل قتل بيگناهان در حمله تروريستی امروز در اسرائيل.
***
دوست عزيز،
لحن يادداشتتان به خوبی گويای نظرتان هست. اما کجای نوشتهی من حرفی از توجيه جنايت بود يا قتل بیگناهان در حملهی تروريستی امروز در اسراييل؟ بيشتر از هر چيزی آنچه نوشتيد نشان میدهد دربارهی من (که شناخت چندانی هم از من نداريد) و جهان اسلام (تأکيد میکنم «جهان اسلام» با تمام پيچيدگیهای تاريخی و فرهنگیاش) چه فکر میکنيد.
عزيز من،
در تمام عالم بیگناه مظلوم و مقتول هست. شما چه فرقی داريد با آن استشهادی مسلمان که خود را در کشتن «هر» اسراييلی محق میداند؟ از کجای نياز داشتن به «فيلسوف علم» و احتياج به «ايضاح زبانی و مفهومی» توجيه کشتار و جنايت بر میآيد؟ اتفاقاً برای توجيه کشتار و جنايت نياز داريم به مشوشسازی مفهومی بيشتر و مغلطه و سفسطهی بيشتر. موافق نيستيد؟ بهتر نيست يک بار ديگر نظرتان را با دقت بخوانيد و ببينيد چه اندازه نفرت و کينه در آن هست؟ انصافاً در همين نوشتهی من نسبت به چه کسی با نفرت و بغض و کينه سخن رفته است؟ بنا ندارم به بحث فرسايشی با شما ادامه دهم، در نتيجه اگر باز با همين ادبيات و همين طرز نوشتن چيزی خواهيد افزود تنها برای من خواهد بود نه برای انتشار عام.
بهروز | دوشنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۵، ۱۸:۳۶
سلام. من مشتری دائمی اینجا هستم.همیشه از خواندن مطالب شما لذت برده ام. داشتن بینش روشن نسبت به سیاست و دین در اروپا و خود را نباختن در برابر غرب و در عین حال اذعان به توانمندی و قدرت آن به نظرم ارزش بزرگی است.
salimi | دوشنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۵، ۱۶:۱۱
سلام
البته این روزها اینجا تاسوعا و عاشوراست و اون صحنه رو که گفتی تصورش برام آسون بود واقعا..!!!
مامان و بابا و دخترشون | دوشنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۵، ۱۴:۴۵
اين گونه كه عنوان كردي كه دنياي اسلام و مسلمان محتاج است به علم و عالم، بهتر ميبود كه اشاره ميكردي كه محتاج است به عقل و خرد.
در رابطه با خدا و دعاي ما، به راستي انساني كه تحصيلات دانشگاهي داره، سلامتي خودش را بايد مديون خدا بدونه و شكرگذار آن؟
***
دوست عزيز،
البته که دنيا اسلام و هر دنيايی، نياز به علم و عالم دارد. مسأله، موضوعی دينی نيست. يک نياز بديهی است. من مشخصاً از نياز به فيلسوف علم حرف زده بودم با اشارههايی روشن. عقل و خرد همه جا هست. نه مسلمانان بی عقل و خردند و نه غير مسلمانان صاحبان تام و تمام عقل و خرد. اصولاً هيچ انسانی فاقد خرد نيست، مهم نحوهی استفادهی انسان از خرد است.
مشکل ما روش اثبات تئوریها به شيوهای مستحکم و قوی و علمی است. من به روشنی از پوپر حرف زده بودم. شما «منطق اکتشافات علمی» پوپر را خواندهايد؟ اگر مقدمهی کتاب و فصل اولاش را به دقت بخوانيد متوجه دليل حرفِ من خواهيد شد. پس دنيای اسلام احتياج به ايضاح عقلانی و شفاف کردن استدلالهایاش دارد (فارغ از اينکه استدلالاش درست است يا غلط و مدعایاش معقول است يا نه).
و اما بعد، چه ربطی بين تحصيلکرده بودن و مديون ندانستن سلامتی به خدا وجود دارد؟ آدم میتواند مراقب سلامتیاش باشد و بايد هم باشد و اين کار هم ربطی به خدا ندارد. اما آنچه که در دستِ خودِ بشر نيست، به باور مسلمان در دست خداست (مقصود قضا و قدر و اين حرفهاست). از اين گذشته، هر کسی ممکن است هر جور سخنی را شفاهاً بر زبان بياورد. شما از آن دو سه خط نامربوط ترين برداشت ممکن را کرده بوديد. آن نکتهی اول بيشتر لطيفه بود تا تئوری فلسفی معرفتی!
سياوش | دوشنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۵، ۱۴:۲۱