آيا علی ابن ابيطالب با بقيه فرق دارد؟ وقتی میگويم بقيه، مقصودم هم ساير انسانها – که خارج از دايرهی امامت و وصايت به اعتقاد شيعيان قرار دارند – است و هم ساير ائمهی شيعی. به باور من، علی هم با سايرين فرق دارد و هم ندارد. اما با کدام «سايرين» فرق دارد و با کدامها ندارد؟
نخست اينکه: من مهری بيکرانه به علی دارم. مهری عجيب که هيچ دليلی برای آن نمیيابم. عشقی که از دوران طفوليت در روح و روانام رسوخ کرده است (نه به تلقين خانواده، بلکه به علاقهی عجيبی که خود به او داشتم). شايد چون از همان نوجوانی انس و الفت فراوانی با نهج البلاغه داشتم، اين عشق راهاش را در سالهای بعد هموار کرده است. و آنها که در برابر عظمت علی حيران بودهاند، کم نبودهاند و همگی شيعه و مريد و دوست علی هم نبودهاند. دست بر قضا، بسياری از مخالفاناش هم در برابر عظمت او سر فرود آوردهاند. چند روز پيش داشتم با خود فکر میکردم که علی که خطبهی اوصاف پارسايان را میگويد، خود به اينها عمل میکرده است. آدم بايد واقعاً شخصيت نستوهی داشته باشد که در برابر وسوسههای دنيای مادی و شهوت قدرت و حکمرانی سر خم نکند و دست از اصولاش نکشد. و البته چه جای تعجب؟ علی تنها کسی بود که در دامان محمد رشد کرد و خلق و خوی محمد در او بود. بگذريم. اينها يک بخش ماجراست و مقدمهی سخنام.
اما علی از نظر من دو شخصيت دارد: يکی شخصيت بشری و تاريخی و ديگری شخصيتی ولايی که در مقام او به منزلهی امام تبلور يافته است. با اينحال اين دو شخصيت او از هم جدا نيستند. من هيچ يک از اين شخصيتها را جدا از هم نمیفهمم و آميختگی اين دو شخصيت برای من چندان زياد است که گاهی به تناقضهای غريبی دچار میشوم.
علی به چه معنا شخصيتی تاريخی دارد؟ من علی را تاريخی میبينم از اين رو که تمام تصميمهايی را که گرفته است، اگر چه بر مبنای اصول اخلاقی و باورهای تزلزلناپذيرش بوده، اما تصميمهايی بشری بوده است. يک بار ديگر يادآوری میکنم برای کسانی که آن يادداشت مرا دربارهی کتاب «جانشينی محمد» ويلفرد مادلونگ نخواندهاند. بر خلاف باور و تصور عاميانهی ما، همروزگاران علی، کسانی مانند مالک اشتر، عبدالله ابن عباس و حتی پسراناش، حسن و حسين، چندان که برای ما روايت کردهاند «ذوب در ولايت» نبودهاند. همينها کسانی بودند که بارها در تصميمهای علی با او مخالفت میکردند تا جايی که علی هم در کارش مردد میماند. نمیخواهم وارد جزييات شوم. کليات رخدادها حاکی از اين است که علی شخصيتی بشری و زمينی داشته است مانند هر کدام از ما انسانها. اقتضای بشريت همين است و از آن گريزی نيست.
اما تفاوت علی با ساير انسانها البته در امتياز او به عنوان امام و ولی است. ولايت علی را من چيزی انتصابی نمیبينم (اگر چه خلافت و حکومت او را امری انتصابی میدانم). ولايت علی وقتی میشود ولايت سياسی، ديگر با علی مطلوب و آرمانی من زمين تا آسمان فاصله دارد. به هر تقدير، ولايت علی چيزی ذاتی است. علی از ديد من، حتی پيش از آنکه پيامبر وصايت و ولايتاش را اعلام کند، همان علی سابق بود. هيچ فرقی نکرده بود. به باور من علی نمیتوانسته تفاوتی بکند (از حيث ولايی). اگر ولايت علی و معرفت باطنی و ارشاد مرشدانهی علی را از جنس نور بدانيم، نور تغير و تصرف نمیپذيرد. پس علی همیشه علی بوده است و هميشه علی خواهد ماند. آن نور تغير نمیپذيرد. چه اين علی، لباس حسين بپوشد يا زين العابدين يا جعفر صادق. باز هم نور، آن نور ولايی است. اما علی خليفه، بشر است. به قول خودش اشتباه میکند. و توقع دارد خطایاش را به او گوشزد کنند. خودش را در برابر رعايایاش مسئول میداند و علی، خليفهی مسلمين، در برابر قاضی در جايگاه متهم مینشيند! تصورش را بکنيد؟ علی، خداوند ولايت، نزديکترين فرد به رسول خدا، خاضعانه در مقام متهم نزد قاضی برود. کدام حاکم مسلمان را امروز میشناسيد که به او بگويند من از تو شکايت دارم و بر نياشوبد و خاکِ خانهی شاکی را به توبره نکشد؟ و هذا اشارة فتأمل! پس يا علی خليفهی بدی بوده است يا حکام مسلمان امروز فسادی درمانناپذير دارند. از اين دو حال خارج نیست. اين گزاره را حاکمان مسلمان امروز بسنجند! نظر ما را برای خودمان بگذاريد. بگذاريد علی هنوز برای ما عزيز باشد. بگذاريد علی تاريخی و علی ولايی آلودهی سياست شما نشود. علی ما با علی شما فرقها دارد.
به اينجاها که میرسم، گريهام میگيرد. هر اندازه که علی را از جنس نور بدانم. هر اندازه شخصيت تاريخی علی و شخصيت ولايیاش را جدا از هم بدانم، باز هم بايد از جفايی که هر روزه بر علی میرود خون گريه کرد. آنچه امروز با علی میکنند، هزاران مرتبه تلختر و دردناکتر است از آنچه ابن ملجم با علی کرد! ابن ملجمهای زمانه کجایاند؟ تو را به خدا دست از علیِ ما بداريد! شما را به قدرتتان سوگند، علی ابن ابيطالب را به سرنوشت شوم و دنيای تباه و آخرت ظلمانیتان گره نزنيد! علی چنان نبود که شما هستيد. شما هم چنان نيستيد که او بود. پس خود را با او مقايسه مکنيد.
اما علی از نظر من دو شخصيت دارد: يکی شخصيت بشری و تاريخی و ديگری شخصيتی ولايی که در مقام او به منزلهی امام تبلور يافته است. با اينحال اين دو شخصيت او از هم جدا نيستند. من هيچ يک از اين شخصيتها را جدا از هم نمیفهمم و آميختگی اين دو شخصيت برای من چندان زياد است که گاهی به تناقضهای غريبی دچار میشوم.
علی به چه معنا شخصيتی تاريخی دارد؟ من علی را تاريخی میبينم از اين رو که تمام تصميمهايی را که گرفته است، اگر چه بر مبنای اصول اخلاقی و باورهای تزلزلناپذيرش بوده، اما تصميمهايی بشری بوده است. يک بار ديگر يادآوری میکنم برای کسانی که آن يادداشت مرا دربارهی کتاب «جانشينی محمد» ويلفرد مادلونگ نخواندهاند. بر خلاف باور و تصور عاميانهی ما، همروزگاران علی، کسانی مانند مالک اشتر، عبدالله ابن عباس و حتی پسراناش، حسن و حسين، چندان که برای ما روايت کردهاند «ذوب در ولايت» نبودهاند. همينها کسانی بودند که بارها در تصميمهای علی با او مخالفت میکردند تا جايی که علی هم در کارش مردد میماند. نمیخواهم وارد جزييات شوم. کليات رخدادها حاکی از اين است که علی شخصيتی بشری و زمينی داشته است مانند هر کدام از ما انسانها. اقتضای بشريت همين است و از آن گريزی نيست.
اما تفاوت علی با ساير انسانها البته در امتياز او به عنوان امام و ولی است. ولايت علی را من چيزی انتصابی نمیبينم (اگر چه خلافت و حکومت او را امری انتصابی میدانم). ولايت علی وقتی میشود ولايت سياسی، ديگر با علی مطلوب و آرمانی من زمين تا آسمان فاصله دارد. به هر تقدير، ولايت علی چيزی ذاتی است. علی از ديد من، حتی پيش از آنکه پيامبر وصايت و ولايتاش را اعلام کند، همان علی سابق بود. هيچ فرقی نکرده بود. به باور من علی نمیتوانسته تفاوتی بکند (از حيث ولايی). اگر ولايت علی و معرفت باطنی و ارشاد مرشدانهی علی را از جنس نور بدانيم، نور تغير و تصرف نمیپذيرد. پس علی همیشه علی بوده است و هميشه علی خواهد ماند. آن نور تغير نمیپذيرد. چه اين علی، لباس حسين بپوشد يا زين العابدين يا جعفر صادق. باز هم نور، آن نور ولايی است. اما علی خليفه، بشر است. به قول خودش اشتباه میکند. و توقع دارد خطایاش را به او گوشزد کنند. خودش را در برابر رعايایاش مسئول میداند و علی، خليفهی مسلمين، در برابر قاضی در جايگاه متهم مینشيند! تصورش را بکنيد؟ علی، خداوند ولايت، نزديکترين فرد به رسول خدا، خاضعانه در مقام متهم نزد قاضی برود. کدام حاکم مسلمان را امروز میشناسيد که به او بگويند من از تو شکايت دارم و بر نياشوبد و خاکِ خانهی شاکی را به توبره نکشد؟ و هذا اشارة فتأمل! پس يا علی خليفهی بدی بوده است يا حکام مسلمان امروز فسادی درمانناپذير دارند. از اين دو حال خارج نیست. اين گزاره را حاکمان مسلمان امروز بسنجند! نظر ما را برای خودمان بگذاريد. بگذاريد علی هنوز برای ما عزيز باشد. بگذاريد علی تاريخی و علی ولايی آلودهی سياست شما نشود. علی ما با علی شما فرقها دارد.
به اينجاها که میرسم، گريهام میگيرد. هر اندازه که علی را از جنس نور بدانم. هر اندازه شخصيت تاريخی علی و شخصيت ولايیاش را جدا از هم بدانم، باز هم بايد از جفايی که هر روزه بر علی میرود خون گريه کرد. آنچه امروز با علی میکنند، هزاران مرتبه تلختر و دردناکتر است از آنچه ابن ملجم با علی کرد! ابن ملجمهای زمانه کجایاند؟ تو را به خدا دست از علیِ ما بداريد! شما را به قدرتتان سوگند، علی ابن ابيطالب را به سرنوشت شوم و دنيای تباه و آخرت ظلمانیتان گره نزنيد! علی چنان نبود که شما هستيد. شما هم چنان نيستيد که او بود. پس خود را با او مقايسه مکنيد.
نظرها (17)
سلام بر جوان فرزانه ی ایرانی که زمانی به دیدنش مفتخر شدم.
علی را به سادگی نمی توان شناخت. هیچ انسانی را به سادگی نمی توان شناخت. ترا می شناسم البته تا حدی و می دانم که در رتبه خودت به علی اقتدا کرده ای. پس یا علی مدد
دانش معتمدی | دوشنبه، ۲۲ آبان ۱۳۸۵، ۲۱:۴۹
در خصوصیات منحصر به فرد و اکثرا قابل تقدیر علی شکی نیست اما آیا میتوان از کنار روایتهای معتبری که از مرجعی قابل اتکاء و غیر قابل انکار مانند تاریخ طبری به آسانی گذشت که در تفکر عامیانه امروزی اگر بخواهیم بدون پیش داوری برخورد کنیم غالبا مذموم هستند مانند گردن زدن 900 نفر از قبیله بنی قریظه در یک روز به همراه زبیر(تاریخ طبری .جلد 3. صفحه 1093) و یا روایت مردی بنام "عتبه" که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکریان اسلام به صورت حضرت محمد تف کرده بود بوسیله حضرت علی سر بریده شد. (تاریخ طبری . جلد 5 .صفحه 1103) و بسیاری دیگر که البته در نظر افراطیگرایانه اسلامی بسیار هم اعمالی مورد ستایش هستند. خوب است شما نیز نظرتان را در این باره بگویید.
***
دوست عزيز،
من قبلاً دربارهی همين موضع مطلبی نوشتهام. ملاحظه بفرماييد. توضيحاتاش موجود است:
http://blog.malakut.org/archives/2005/04/post_1361.shtml
با اين حساب، گمان نمیکنيد اين تعبيرتان که «روایتهای معتبری که از مرجعی قابل اتکاء و غیر قابل انکار مانند تاریخ طبری» اندکی گزافه است؟ دربارهی تاريخ طبری بحث بسيار میتوان کرد که در همان مطلب فوق الذکر به بخشهايی از آن اشاره کردهام.
ali | جمعه، ۵ آبان ۱۳۸۵، ۱۷:۲۷
سلام رفيق عزيز؛
آن تضادی که شما را گويا آزار میدهد، من فکر میکنم به اين دليل باشد که به علی جنبه ولايی دادهايد. و اين جنبه ولايی شما، دارای خاصيت متافيزيک است. به همين دليل با جنبه بشری و اينجهانی علی جور در نمیآيد.
بله، علی اشتباه هم میکرد و از ديگران هم میخواست که اشتباهش را به او گوشزد کنند. (نمیتوان تصور نمود که علی برای هدايت ديگران به آنان دروغ میگفته. چون در آن صورت معصوميتش هم زير سوال میرود)
علی که من میشناسم، يک انسان است، که با وضع موجود جامعهاش جنگيد و در راه عقيدهاش مرد و برای رسيدن به قدرت تلاش کرد و اما قدرت را هدف قرار نداد.
علی که من میشناسم، پنج سال هم قدرت را به دست گرفت و يکی از درخشانترين دورههای حکومتداری را رقم زد.
نمیدانم تعريف شما از «ولايت» چيست. اما علی که من میشناسم، يک انسان بود و نه بيشتر. اما در همين انسان بودن، از آنگونه بود که يک انسان بايد باشد.
ياعلی
Gorg | جمعه، ۵ آبان ۱۳۸۵، ۱۵:۱۷
با سلام ،
شما نیز از این گفته هاتان قصد سیاسی دارید! اگر حاكمان امروز همفكران شما بودند باز چنین میگفتید؟ خیر! اما چون الان از خیلی لحاظ با شما مخالف اند چنین می گویید. اتفاقا من نیز نامه های علی را می خوانم. و می بینم كه داریم به آن سمت می رویم اگر بعضی ها بگذارند ...
فلسطین یك نمونه بود یك نمونه مهم. شما در دفاع از مظلومان دیگر مثال بیاورید! حتما میگویید اكبر گنجی مظلوم(!!!!) ...
موفق باشید!
علي | دوشنبه، ۱ آبان ۱۳۸۵، ۱۴:۴۱
سلام...
سوال برخاسته از زاویه دید ظریف شما منو به تامل واداشت.
شاید بشه گفت:ویژگیهای علی که علی را از دیگران (بطور عام و خاص) جدا می کنند کم نیستند,از خلاقیت علی در سیره علوی بگیرین تا دلیری او در میان عامه مردم, ولی علی را اگر ورای همه این خصوصیات قابل مقایسه هم که بنگریم, گویی موجودیست که فطرتش متفاوت سرشته شده.(البته نه به حکم جبر)
فطرتی که عدالت تنها ویژگی آن حساب میشه.عدالتی که علی را خیلی ها با اون میشناسن. و اگر با این ویژگی علی(عدالت خاص او), امروز بخواهیم قضاوت کنیم, اون دو گروه "سایرین" به گفته شما باید دیدنی باشند...
و اون روز, باید روز خوفناکی باشد...
ولله اعلم ب"سایرین"
علی آرام | یکشنبه، ۳۰ مهر ۱۳۸۵، ۲۲:۵۴
سلام
خواندم آن را ... بسیار عجیب است! چرا این ولایت ذاتی فقط در بخش سیاسی با ولایت علی آرمانی شما تفاوت دارد؟
بگذریم ... علی همیشه مدافع مظلومان بود و شما به گفته خود مشتاق علی (که خیلی هم می ترسید تا به تربیت خانوادگی به دست آمده باشد. هر چند همان آشنایی با نهج البلاغه هم باید پرسید از کجا آمده؟)، اما در دفاع از مظلومان فلسطینی تنها دو مطلب نوشته اید که یکی تنها نقد محمد مسیح بود.
آیا بهتر نیست شما علی را رها کنید.
***
بگذار از آخر شروع کنم. آنها که باید علی رها کنند، کسانیاند که دين را و خدا را و پيامبر را و علی را برای مقاصد سياسی و اهداف ايدئولوژيک خود خرج میکنند. شک داريد گفتار خودِ علی را بخوانيد (همان نامه به مالک اشتر را) تا ببينيد حق دارم بگويم علی را رها کنيد يا نه؟
بعد هم اينکه مگر علی در آفرينش تنها فلسفهی وجودیاش دفاع از فلسطين است؟ انگار مترِ انسان بودن در روزگار ما فقط دفاع از فلسطينيان و حمله به اسراييليان است. اينها فقط يک بخش از زندگی بشری است. کمی به خودتان بیايید بد نيست.
علی | یکشنبه، ۳۰ مهر ۱۳۸۵، ۰۹:۲۰
زیبا و دلنشین بود . سخنی که از دل براید ، لاجرم بر دل نشیند .
در ضمن با اجازه وبلاگ شما رو به وبلاگم لینک میکنم .
mahdi | شنبه، ۲۹ مهر ۱۳۸۵، ۱۸:۱۷
با سلام
نوشته ای بس تاثیر گذار بود .
در پیوست نوشته ای که خود این باره نوشته ام گذاشتم.
سولماز | جمعه، ۲۸ مهر ۱۳۸۵، ۱۲:۴۱
ببخشید که کامنت من بی ارتباط با موضوعه. میخواستم ببینم شما احیاناً در مجموعه آهنگهایتان، سرود خورشید تابان آقای شجریان را دارید؟ شاید هم اسمش چیز دیگری باشه ولی با جمله «ایران خورشیدی تابان دارد» شروع میشود. / ممنون
***
متأسفانه من تا به حال نشنيدهام چنين چيزی را.
نادر | جمعه، ۲۸ مهر ۱۳۸۵، ۰۳:۲۰
من در زیر این یادداشت کامنتی گذاشته بودم برام این سوال وجود داره که چرا تایید نشده ؟!!!!
***
دوست عزیز
من کامنت شما را ندیده بودم. سیستم به طور اتوماتیک به کامنتهای جانک فرستاده بودش. الان کامنت شما موجود است. در ضمن بد نیست کمی هم صبر کنید برای انتشار اينها. من ۲۴ ساعت پای کامپیوتر نیستم برادر من!
ورهرام | پنجشنبه، ۲۷ مهر ۱۳۸۵، ۲۰:۵۷
هرچند آنچه در باره ی شخصیت دو گانه ی علی نوشته ای مناقشه برانگیز است ولی بخش پایانی نوشته ی شما برایم جالب بود .
ورهرام | پنجشنبه، ۲۷ مهر ۱۳۸۵، ۰۲:۴۱
بنام هستي بخش
مطلب نسبتا جالبي بود اگر قسمت آخرش نبود تاجيك ها يك مثلي دارند به اين مفهوم / لعن تو از حب علي نيست بلكه بيشتراز كينه عمر است
حميد | پنجشنبه، ۲۷ مهر ۱۳۸۵، ۰۰:۲۶
سلام. مدتی است که به وبلاگت لینک داده ام و مطالبت را دنبال میگم ... خوشحالم از آشنایی باهاتون
محمد | سه شنبه، ۲۵ مهر ۱۳۸۵، ۱۰:۰۳
كل نور واحد. همه شان يك نور واحد هستند. منتها اينكه از يكي بيشتر خوشمان بيايد از يكي كمتر برميگردد به اينكه آنها را به تاريخ مي شناسيم نه به نورانيت.
shirin | دوشنبه، ۲۴ مهر ۱۳۸۵، ۱۰:۱۷
با سلام
من تا حالا اینجا نظر ندادم ولی یک ساله مطالب شما رو میخونم بعلاوه ی آرشیو پروپیمانتون!تشکر بابت همه ی مطالبی که مینویسید چه خوشمون بیاد چه موافقش نباشیم،که البته بسیار نادر بوده!شعر وبلاگ حباب اینه که البته من در یک کتاب خوشنویسی نستعلیق دیدم
دنیا چو حباب است ولیکن چه حباب؟
نه بر سر آب بلکه بر روی سراب
آنهم سرابی که بینند به خواب
آنهم چه خواب؟خواب بد مست خراب!
خودم میدونم که وزنش درست نیست ولی نستعلیقش همین کلمات رو داشت!!
با آرزوی موفقیت برای شما
flora | شنبه، ۲۲ مهر ۱۳۸۵، ۲۲:۲۵
داريوش جان، از روضهخوانی بدم میآيد ولی اين ذکر مصيبت آخر کاری اشک ما را هم درآورد.
واقعاً عجب مصيبتی است.
امين | شنبه، ۲۲ مهر ۱۳۸۵، ۲۰:۲۳
با سلام و سپاس
نوشته تان چون گذشته بر دل نشست، آنچه نگاشتید شیرین بود و تلخ.
شیرین برای دوستداران مولا علی آنانکه دوستش دارند و سعی میکنند مرید واقعی آن یزرگوار یاشند و تلخ برای آنانکه اگر میتوانستند درک درستی از این روایات داشته باشند دیگر اینهمه پافشاری در عقیده های باطلشان نمیکردند. اگر انسانی در آن جایگاه حاضر میشود در مقام متهم بنشیند، درسی است برای همه و مستقل از زمان و مکان.
emad | شنبه، ۲۲ مهر ۱۳۸۵، ۱۵:۳۱