انگار بار اول نبود که اين حال را داشت. مثل اينکه هزاران بار اين بلا سرش آمده بود. دلشکسته بود و آزرده خاطر. اهل نفرين نبود. اما وقتی آه میکشيد، آهاش شکل اين حروف را میگرفت:
«يا رب آن زاهد خودبين که به جز عيب نديد
دود آهيش در آيينهی ادراک انداز!»