این داعش جهالت است که ميداندار است
مدتی است که «داعش» تبديل به نامی بلندآوازه شده است؛ مثل بسیاری از نامهای ديگری که تبدیل به نام تجارتی میشوند. از اين حيث تفاوتی میان طالبان، داعش، انصار حزبالله، مکدونالد، اپل و مایکروسافت نيست. همه توانستهاند به نحوی خيال مخاطبان را تسخير کنند. گام بعدی اين است که اين نامها – اين برندها – به آهستگی و پشت پردهی ضمیر ناخودآگاه مخاطب، توانايی تحلیلگری مستقل و انتقادی را هم از مخاطب میگيرند. حالا ديگر «داعش» تبدیل شده است به ابزار؛ شده است سلاحی يا شعاری برای زندهباد و مردهباد گفتن، برای «اين مباد» و «آن باد» سرودن. چه قلمفرسايیهايی که در میان عقلا و ميان عوام مردم دربارهی خاستگاه «داعش»، منابع مالی، ايدئولوژی سياسی و هزار و يک عنصر مربوط و نامربوط به آنها نشده است. چه سرودهای آتشين و پرسوز و گدازی که سروده نشده و نمیشود در محکوميت اين «داعش» و توحش و خشونت و سبوعيتشان. اما تبليغات و کلیگويی و تعميمهای بیجهت کار خودش را کرده است: داعش تبديل به ناسزا شده است. عدهای خیلی آسانگیرانه هر کس و هر چه را که خوش نمیدارند مسما و ملقب به «داعش» میکنند. حالا اصطلاحاتی مثل «داعش داخلی» و «داعش درون» خريدار پيدا کرده. بازارش هم روز به روز گرمتر میشود. در حدی که تعبير پهلو به پهلوی لغو میزند و گاهی يکسره از معنا تهی میشود. گاهی میشود اسباب تفریح و تمسخر. گاهی مايهی طنز و مطایبه است و گاهی مهمات زرادخانهی فروکوفتن رقبا و مخالفان و «دیگری».
داعش در هر چه موفق نشده باشد، در يک چیز موفق شده است: خودش را ثبت کرده است! نه فقط به ظلم و توحش، نه فقط به عبور از آدميت و بديهیترين اصول اخلاق، بلکه خودش را ثبت کرده است به مثابهی نامی تجاری، پربسامد و پرکاربرد که بسیار انسانها بدون لحظهای درنگ حاضرند وقت و بیوقت استعمالاش کنند.
اما ما غافلايم که اين ظفرمندی داعش، شکست ماست. شکست مسؤوليتپذیری انسانی ماست. رنج آدميان و به باد رفتن اميد و آرزوهای انسانها را نمیتوان و نباید فروکاست به ابزاری برای ابراز سرخوردگیها يا نارضايتیهایی که به هر دلیلی از هر کسی یا هر چيزی داريم. حد نگه داشتن و حفظ ادب مقام یعنی همين.
ما از داعش واقعاً چه میدانيم و چقدر میدانيم؟ تقريباً هيچ. هر چه میدانيم خلاصه است در چند تصوير که ماههاست در شبکههای مختلف خبری تکرار میشوند. تصاويری تکراری. يک فیلم – و فقط یک فيلم – از خليفهی قلابی و خوشخیال و بلندپرواز. چند فیلم سر بريدن انسانها که معلوم نيست کجا و چگونه گرفته شده و چطور در شبکههای رسانهای جهانی منتقل و منتشر میشود. سلاحهایی سنگين و پیشرفته که – دست بر قضا محصول ايران نيستند – و همگی نام و نشانشان آشکار است. گروهی اندکشمار که به طرز حيرتآوری ثروتمند است و دسترسی به منابع مالی – ظاهراً پايانناپذير – دارند. بسياری از اطلاعاتی که بايد دربارهی این افراد داشته باشیم مشکوک و مخدوش است. مثلاً دربارهی طالبان یا حتی القاعده شناخت عمومی بیشتر و دقیقتر است (قبلاً نبود به نظرم). در چنين شرايطی که منطقه درگير بحران است، گمان من اين است که در افتادن به اين بازیهای تبلیغاتی کمترین زیانی که دارد این است که ممکن است به راحتی بازيگر صحنهای شويم که چندين سال بعد يا چند دههی بعد معلوم شود فريبخوردهی آن بودهایم. درنگ کردن و هشيار بودن در چنين مواردی شرط عقل است. فرونيفتادن به امواج عاطفی و احساسی اين ماجرای – عمدتاً رسانهای – هم شرط اخلاق و انصاف است.
خوب است يک بار ديگر به دقت در تاریخ جستوجو کنيم. آخرین باری که عدهای هوس کرده بودند ميراثهای تاریخی و مقبرهها را به اين شکل پر سر و صدا و جنجالی با این همه طمطراق منفجر کنند و از آن تصويرسازی کنند کی و کجا بوده است؟ آن وقت باید از خود بپرسيم که از این بازیگردانی چه کسی سود میبرد، چه سودی میبرد و چرا؟ کار سختی نيست با تحلیلهای مختلفی – که چه بسا بسياری اوقات ابطالناپذیر هم باشند – پدید آوردن داعش را به گردن اين و آن بيندازیم. کار دشوارتر این است که بپرسيم چه وضعيتی و چه شرايطی باعث شده است چنين فضایی پدید بيايد؟ سؤال اين است که چرا طالبان میرود، القاعده میآيد. القاعده میرود، جبهه نصرت میآید. آن يکی میرود داعش میآيد. داعش میرود و احتمالاً يکی دیگر جانشیناش میشود. کدام زمینهی بروز خشونت و بروز بیعدالتی است که از آن غفلت میشود؟
داعش، يعنی جهل. ديگری را داعش ديدن و داعش خواندن کار سهلی است. وقتی به همين راحتی از کلمات تيغ و تفنگ میسازیم و ديگری را میدريم، خود قربانی جهل شدهايم و قربانی داعش. تفکر انتقادی يعنی همين که اجازه ندهيم بمباران اطلاعاتی که اشرافی بر جزيياتاش نداريم توان نگاه منصفانه و عقلانی را از ما سلب کند. نگاههای مطلقانديشی که به آسانی حاضرند ناسزاهای نوپديد را نثار رقيب یا حريف يا مخالف خود – يا «دیگری» – کنند، کمکی به حل مشکل نمیکنند. بخشی از استمرار مسأله هستند.
[تأملات] | کلیدواژهها: , تفکر انتقادی, خشونت, داعش, ديگریستيزی, کفر پنهان