۶
يادگار دوست
شايد يک بار پيشتر از اين هم نوشته باشم که اولين نغمههای موسيقی سنتی ايران را که آگاهانه و به اختيار شنيدم در آلبوم «يادگار دوست» شهرام ناظری بود. از شما چه پنهان، آن زمان، شايد دبيرستانی بودم و شايد همان سال اول دانشگاه، اصلاً خوشام نيامد از اين کار. آن موقع فکر میکردم صدای ناظری سرد است و گرمايی را که من میخواهم ندارد. به فاصلهی اندکی سراغ «بيداد» شجريان رفتم و دنيایام دگرگون شد. چند سال طول کشيد تا دوباره با ناظری آشتی کردم و آن وقت اين آلبوم آتش به جانام میريخت. هم شعر و هم موسيقی هر دو برای ما جهانی خاطره را زنده میکردند. رباعيات مولوی اشعاری بودند کوتاه و پر مغز و سرشار از دردِ جدايی و در عين حال فراقی عزيزانه. فراقی وصالی. و هنوز هم اين آلبوم ناظری برای من در شمار بهترينهاست. شما را هم مهمان میکنم به شنيدنِ شايد چند صد بارهی اين آلبوم.
|
پ. ن. هيچ اتفاق عجيبی نيفتاده است. حال و هوای شعر دارم و موسيقی. بعضیها از باده مست میشوند و درونِ خويش برون میريزند. من مستِ شعرم و موسيقی. اينها زبانام را باز میکنند و شروع به وراجی میکنم. همه چيز بر حسبِ ارادتِ دوست بر قرار است و بر قرار بادا! چشمِ بد دور که بی باده و می، مدهوشيم!
[موسيقی] | کلیدواژهها: , شهرام ناظری, يادگار دوست