همچون حباب…
مهمترين آفتی که به خيال من دينداران را تهديد میکند اين است که از يک جایی به بعد احتمال اينکه خودشان را خیلی جدی بگيرند زياد میشود. این جدی گرفتن، از خودشان فراتر میرود. کل قصه را گاهی خيلی جدی میگیرند. بگذاريد هشدار بدهم که مرادم نگاه انکارآميز خارج از دين نيست. ولی فرقی هم نمیکند. از موضعی که دارم روايت میکنم ماجرا را، فرقی ميان کفر و دين نيست. مشکل بزرگ همين «عبوس زهد» است. که ممکن است فکر کنی چه کشفيات و ذوقياتی داری که ديگران از آن محروماند. و يادت میرود که دریای استغنایی هست که در برابرش تمام کردههای تو با ناکردهها برابرند. اينجا حسنات و سيئات با هم ذوب میشوند. آنقدر وادی پرمخاطرهای است که سخن گفتن از آن هم کار دشواری است. به اين دليل ساده که عوام ممکن است فکر کنند واقعاً فرقی بین خوب و بد و حسنه و سيئه نيست. ولی آنها که اهل اشارتاند میدانند. خوب میدانند که در اين سطح نمیشود از اين بازیها در آورد. اينجا نمیشود برای کسی نمايش داد. هوس نمايش که به سرت بزند، همهی داشتههایات را از تو میگيرند و به تو میفهمانند که نه تنها هيچ نیستی که از اول هم هيچ نبودهای. خاکی و غباری بيش نيستی.
اين مشکل «جدی گرفتن خود»، اين «نخوت»، اين «عجب علم» و «باد فقر» و «باد فقه» اختصاص به دينداران ندارد. بين فیلسوفان هم رشد میکند. بیدينها هم معضل مشابهی دارند. مسأله از اساس انسانی است. انسان گرفتار اين بلیه است. دوراهی هم اين است که هم بايد با خودت بستيزی و هم نمیتوانی از خودت بگریزی. يعنی پارادوکسی که بی آن نمیشود زيست. و رشد و بقای آدمی هم به زیستن با اين پارادوکس و تناقض است. اينکه از دين میگويم به خاطر اين است که تا حدودی به فضا و حوزهی زندگی اجتماعیام نزديکتر است و گرنه تمايزی ميان حوزهی دينداران و غير آنها از اين حيث نيست.
کسانی که در دينورزی خودشان را – يا عملشان را – خيلی جدی میگیرند، طبعاً کسانی که سجاده آب میکشند يا خیلی احساس فلاح و رستگاری دارند و فکر میکنند در حريم خلوت خاص با خود خدا و پاکان همنشيناند، بدترین نمونه از انسانهايی هستند که هيچ وقت الگوی آرمانی زندگی من نبودهاند. يکی از هراسهای بزرگ زندگی من اين است که به قضايی يا تصادفی تبديل به چنين آدمی بشوم. بگذريم. غرض يادآوری نکتهای بودم به خودم. مینويسماش که یادم نرود. هستی ما مثل حباب است. «اين خانه را قياسِ اساس از حباب کن»…
[هذيانها, واقعه] | کلیدواژهها: , بیخودی, خودی, عجب علم, نخوت