مقام اصلی ما گوشهی خرابات است…

اين يادداشت را به دعوت رضا شکراللهی، دوست ديرين وبلاگستانی، نوشتهام.
وبلاگ را همان نخستين سالی که به لندن آمدم کشف کردم ولی مدتی طول کشید (چند ماه یعنی) تا مرتب شروع کنم به نوشتن. ابتدای کار واقعاً چيزی نبود جز برادههای يک ذهن آشفتهی به شدت درگیر شعر و موسیقی و ادبیات کلاسيک فارسی. وقتی میگویم برادهها، یعنی به معنی دقيق کلمه، براده. چیزهايی که فقط حاصل بازی کردن با کلمات و بيان بیپرده و عریان هر چیزی بود که از ذهنم میگذشت. بسیاری از اين برادهها واقعاً دور ريختنی بودند ولی ثبت شدند. بعدتر که حلقهی ملکوت شکل و هویت پيدا کرد – و در روزگار اوج وبلاگها این اتفاق افتاد – ملکوت هم مسأله پيدا کرد. هر روز درگیر چيزی بودم/بوديم. حرف میزديم. دعوا میکردیم. نزاع و جدال قلمی کم نداشتيم. بعضی از مجادلهها معنا داشتند؛ بعضیها هم پاک بیمعنا. ولی هر چه بود تمرین خوبی بود. ما هم دور هم جمع بوديم و از حال هم باخبر(تر) بوديم.
اين بديهیات را که کنار بگذاریم، برای من ملکوت، همانی بود و هست که گاهی اوقات از خلال ناماش بیرون میزند: پيوند با شعر و ادبیات (امتدادش بدهی به فلسفه یا عرفان هم میرسد). دربارهی چهرههايی که به شکلی در زندگی من و نحوهی فکر کردنام – آن روزها – اثر عميق گذاشته بودند، پیشتر نوشتهام. حالا هم بعضی از اينها هنوز هستند و يک لايهی زیرين و کمابيش صلبی آن زيرها ايجاد کردهاند. بعضیهاشان با زلزلههای معرفتی فروريختهاند يا صلابتشان را از دست دادهاند؛ بعضیها ولی هنوز همچنان هستند.
سیاست در سالهای نخست ملکوت بیشتر برای من تفنن بود؛ تفننی که حاصل دوران گشودگی مطبوعاتی دورهی خاتمی بود. اما از همان سال ۲۰۰۳ که مشغول دورهی فوق لیسانسام بودم، دغدغهی جدیتر گرفتن سياست به مثابهی علم آرامآرام اين نگاه تفننی را کنار میزد. الان هم اگر کسی به آن روزها برگردد شايد به سادگی چهرهی دانشجويی که با اعتماد نفس – شايد زيادی – کار دانشجويیاش را خيلی جدی میگيرد (شايد جدیتر از متعارف) مشهود است. آن روزگار، روزگار دانشجويی بود. بيشتر در حال آموختن بودم. فکر میکنم علاوه بر اينکه گاهی اشتباه میکردم، شتابزده حرف میزدم و عجولانه فکر میکردم، بعضی راهها را درست میرفتم. ترديدی ندارم که تصادف و برخورد با آدمهايی که مسیر علمی و دانشگاهی مرا تغيير دادند، از بختهای بزرگ زندگی من بود. همهی اينها را میشود در همين ملکوت پیگيری کرد.
چهار اتفاق مهم ملکوت را هم تغيير داد؛ هر کدام به شکلی بنيادين. يکی ازدواج بود که طبعاً برای هر کسی تغييری است مهم. ديگر نمیشد هر چه از خيالام میگذشت را به سادگی و بدون فکر کردن به جوانباش بنويسم. اينکه يکی که شريک زندگیات است و برایات عزیز است، آینهای پیش رویات بگذارد و عیوبات را نشانات بدهد، اين فرصت را به تو میدهد که آرامآرام لغزشها را اصلاح کنی. وبلاگ ميدان آزمون اين خطاها بود. اتفاق بعدی، انتخابات ۸۸ بود که به گمانم زندگی بیشتر ايرانیها را – داخل و خارج کشور – به نحو بازگشتناپذيری تغيير داد. نوشتههای سال ۸۸ وبلاگام به خوبی گويای اين تغيير است. خلاصهاش همان است که ميرحسين موسوی، در بیانيهی ۱۱، گفته بود: سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرد. اين فرايند ناگهانی را به خوبی در ملکوت میتوان دید. ملکوت هم در این دوران پختهتر شد. سومين اتفاق تولد دخترم ترنج بود. با ترنج زندگی من به قبل و بعد از او تقسیم شد. هر چقدر دربارهاش بنويسم کم است. ولی دخترم نقطهی عطف زندگی من و ملکوت بود. اتفاق چهارم اتفاقی طولانی و کشدار بود: از سال ۲۰۰۷ آغاز شد و هنوز ابعاد زیادی از آن نقطهی آغاز ادامه دارد. سال ۲۰۰۷ دورهی دکتریام را آغاز کردم. سال ۲۰۱۱، رسالهام را تحويل دادم. ژانويهی سال ۲۰۱۲، پیش از تولد ترنج از رسالهی دکتریام دفاع کردم و چند ماه بعدش اصلاحات نهایی متن رساله تمام شد و در واقع نسخهی تقريباً نهايی کتابام آماده شد. سپتامبر ۲۰۱۴ کتابام متولد شد. طبعاً انتشار اولین اثر حرفهای و علمی هر آدمی میتواند زندگیاش را تغيير بدهد. اين تغيير خواسته يا ناخواسته رفتار وبلاگی آدم را هم تغيير میدهد. زندگی علمی من – که بخش عمدهاش در تحصيل علوم سياسی و روابط بينالملل گذشت – اثرش در ملکوت هويداست. اما دانشاندوزی فقط دانش دانشگاهی نيست. گاهی اوقات حاشيهها چیزهايی را بر متن تحميل میکنند یا بر آن اثر میگذارند.
اين چهار اتفاق هم به نوعی به ملکوت مرتبط بودند و هم در آن منعکس. ولی جدای اينکه ملکوت به سنجيدهتر کردن و صيقل دادن بعضی از فکرها کمک کرد و نقطهی تعادلی شد، يک خصلت ملکوت تقريباً هیچ تغييری نکرد. شعر و موسیقی همچنان بخش جداییناپذير ملکوت باقی ماندند. الان هم بسياری اوقات ملکوت برای من پيوند خورده است با شعر و موسیقی حتی وقتی که بحثهای خشکتر و عبوستر علمی يا نظری ميان نوشتههای مربوط به شعر و موسيقی پدیدار میشوند.
وبلاگها با رشد سرطانی شبکههای اجتماعی (از فرندفيد بگیريد تا گوگلریدر، و بعداً فیسبوک، توييتر و گوگل پلاس) دچار بحران شدند، ولو موقتی. اما همچنان فکر میکنم وبلاگها از حیث ثبات، پايداری و امنيت زمين محکمتری دارند. پيشتر يک بار دربارهی بیثباتی شبکههای مجازی که ولایت و اختیارشان به دست دیگری است نوشته بودم. حالا هم به این بهانه – و به بهانهی سقوط و افول عنقریب فرندفيد پس از گوگلریدر – تکرار میکنم که هر چند شبکههای وب ۲.۰ امکانات تازهای به کاربر/مخاطب میدهد و بسيار زندهتر است از وبلاگ، ولی هميشه در گرو اختيار و تصميم صاحبانی است که هيچ تعهدی برای استمرار آن پلتفرم ندارند. این برای همهی ما صادق است. راهاش اين است که هر کسی حتیالمقدور خودش دامنهای و وبلاگی داشته باشد. برای همه شدنی نيست. شايد ضروری هم نباشد. بسته به اين است که چه میخواهی بگويی و بنویسی. کلیدش اين است که هر وقت هر چه خواستی بتوانی بگويی و کسی نتواند لگام به دهانات بزند که چنين و چنان مگو. وبلاگ فرصتی بود برای رهايی از اختناق. هزار و یک آفت و بليه هم البته داشت؛ کمتريناش شهوت سخن گفتن مفرط و جار و جنجالهای بيهوده (و البته بيماری و توهم مريدبازی و مريدپروری). ولی اينها کف روی آب بود (و هست). اين مشکل اگر در وبلاگها بود، در شبکههای وب ۲.۰ صد برابر شد و مهارناپذیرتر.
وبلاگ همچنان برای من از سایر فضاها قابلاعتمادتر و استوارتر است به نسبت. در تمام اين ۱۲ سالی که دامنهی ملکوت سر پاست، خيلی به ندرت پيش آمده که کل دامنه دچار اختلال شود به جز در مواردی که مشکلات فنی وجود داشته و از عهدهی من خارج بوده. اين ثبات و استمرار يعنی هر کدام از ساکنان ملکوت تقريباً هميشه دريچهای داشتهاند برای بيان فوری و بی سانسور هر چه که فکر میکردهاند. این مزيت و امکان کمی نيست. ملکوت شايد هميشه چنين نماند و شايد هم چند سال ديگر به هر دليلی کرکرهاش (کرکرهی خود وبلاگ ملکوت نه لزوماً بقيه) پايين برود ولی اين بايگانی همچنان میماند. من با ملکوت خطا بسيار کردهام. تجربههای بسيار اندوختهام و دوستان بسيار زيادی يافتهام که بعضی از آنها از دلنوازترین دوستانی هستند که هميشه داشتهام. ولی وبلاگ زنده است تا زمانی که حرفی برای گفتن داشته باشیم و مخاطبی در اين فضا برای اين حرفها وجود داشته باشد.
پ. ن. کسی را به نوشتن دعوت نکردم چون واقعاً چنان زير فشار کار و مشغلههای روزمره هستم که نوشتن همينها فقط در مسير رسيدن به خانه در قطار برایام ميسر شده.
[انتخابات ۸۸, تأملات, جنبش سبز, وبلاگستان] | کلیدواژهها: , انتخابات ۸۸, ترنج, حلقهی ملکوت, خطاکاری, ملکوت, ميرحسين موسوی, وبلاگستان