۰
به پيشوازِ دی ماه…
از دانشجويان ورودی سال ۷۲ دانشگاه فردوسی، کسی یادش هست که اردوی پيش-دانشگاهی آن سال کجا بود؟ گلمکان؟ اگر کسی خاطرش هست، خوب است يادآوری کند. آن سال، و شايد هم بسیاری از سالهای بعد، بسياری از بلندگوهای فضاهای دانشگاهی در تصرف موسيقی سنتی بود. شايد هنوز آن روزها، اين موسيقیهای پاپ امروزی که مثل قارچ روييدهاند، اين اندازه رونق نداشتند. هر چه بود، آن روزها، روزهای شیرين و پرسودايی بود. خاطرم هست دقيقاً که حداقل يکی از آن روزهای اردو (آن اردو دو روز بود يا سه روز؛ يادم نيست)، از بلندگوی مکان اردو، به دفعات، آلبوم ماهور «سر عشق» شجريان پخش میشد. و چه حالی میبردم آن روزها – و میبرم اين روزها – از اين آلبوم. از آن آواز آسمانی، از آن نفس پرشور موسوی در نی، و زخمهی روحافزای مشکاتيان بر سهتار. حکايتی بود و شور و شوقی با آن آلبوم و آن شعرها. شايد همان شعرها بود که آتش به جانام میريخت. اين همه قصه خواندن برای اين بود که اين ديرگاه شب، ياد ماهور ديگری افتادهام از شجريان؛ ماهور «سرو چمان» که در کالسروهه اجرا کرده است (روی جلد آلبوم اين را نوشته است؛ درستاش بايد کارلسروهه باشد؛ نه؟). اين تصنيف «بیهمزبان» که برای من به اسم «به سکوت سردِ زمان» آشناتر است، تصنيفی است مناسب احوال. زمستان دارد رسماً آغاز میشود. يکی ديگر هم میرود. ما هم يک قدم ديگر به آخر خط نزديک میشويم. حاصل زندگی هم همين لحظههای همدلی و همنفسی است.
به ياد امير و مينو هم مینويسم که امشب سوگوار وفاتِ پدر مينو هستند. وقتی يادداشت پيشين را مینوشتم، نمیدانستم که قرار است ساعتی بعد، امير خبر آن وفات را بدهد. آن همه که از قضا حرف زده بودم و از رفتن! آن همه که از تلخی گفته بودم. رواناش شاد باد. نمینويسم از وقت وفاتاش که کامِ امير و مينو را چنين تلخ کرده است؛ تلخ است. چه بگويم؟ تنها اين را مینويسم که: «غنيمتی شمر ای شمع وصل پروانه / که اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند»… «که به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد…»؛ هر آمدنی را رفتنی است؛ مثل آمدن و رفتن او و من و تو. فريبی هم در کار نيست؛ هر چه هست، عين راستی و صداقت است: مرگ محتومتر از بسيار چيزهاست که گمان میبريم… تصنيف را گوش بدهيد و شکوهسرايی مرا رها کنيد.
|
[موسيقی] | کلیدواژهها: