۵
آشنا، سخن آشنا نگه دارد
نجواهای حبسیهی محمد نوریزاد را امروز پس از مدتی تأخير شنیدم. اين نجواها از بسیاری جهات شنيدنیاند و میشود بسیار دربارهی آن سخن گفت. اما يک نکتهی درخشان در سراسر اين نجواها هست و آن زبان مشترکی است که در آن هست، زبان دل، زبانِ گفتوگو، زبان همراهی که کسی که اهل اين جنس سخنان باشد، به سرعت پی به اهميت آن میبرد. در اين سخنان، پيامی آشنا هست. هر که پا به حریم محرمی نهاده باشد، این معنا را به فراست میفهمد. برای پی بردن به نکتهی این جنس سخنان، گاهی باید از مرز الفاظ عبور کرد و به همان حالِ دل توجه کرد.
اين زبان، زبان ایمان است. اين سخنان، زلالاند و گوارا و دلنشين. جنس سخنان چناناند که میتوان به فراست دریافت که آنها که نوریزاد و امثال او را به محبس میاندازند (و کسانی که پشتیبان یا همدل اين حرکاتاند) از چنین ذهن و زبانی محروماند و اين جنس سخنان کمتر آنها را تکان میدهد. این سخنان را کسی اگر بشنود و دلاش نلرزد و هنوز مصلحت قدرت و سیاست را بر حقیقت و ارزش و اخلاق مقدم بدارد (که روايتِ دیگرش این است که قدرت و سیاست را مساوی با ارزش و اخلاق میداند و به مخاطره افتادن اولی را به مخاطره افتادن دومی میداند)، میتوان با ظنی قوی گفت که زبان دل را سخت در میيابد. سخن نوریزاد، زبان دل است. بوی آشنایی میدهد. هر کسی فارغ از کيش و ملت و آيین، فارغ از اينکه تا امروز در کدام گروه سياسی بوده باشد، میتواند اين سخنان را بشنود، در آنها تأمل و درنگ کند و انعکاس سخنان خودش و زبانِ دلِ خودش را هم در آنها ببيند.
صدای اين نجواها را جداگانه یکبار دیگر اینجا آوردهام که آنها که با اين جنس سخنان آشنا هستند گوش بدهند. هر چه در این روزها جستهام، کمتر یافتهام که کسی از گروه مقابل بتواند در توضيح جایگاه و موضع خود چنين سخنانی توليد کند که در آن نشان مهر و صفا و پاکی باشد و عاری از خشم و درشتی باشد (و دلیل هم برایاش هست). از اين نکته میگذرم. نجواهای حبسيهی محمد نوریزاد را گوش بدهید.
[واقعه] | کلیدواژهها:
سلام دوست گرامی. با تشکر فراوان از شما برای قرار دادن فایل این نیایش دلنشین در بلاگتان. دلم گرفته بود. دوستی به من زنگ زد. سفارش کردم که هنگام نماز و سجاده مرا دعا کن و به خدا سفارشم کن! اما با پرسه گردی در وبلاگها و طبق معمول در وبلاگ جنابعالی، نیایش های محمد نوری زاد را دیدم. شنیدم و گریستم. فکر کردم چرا خود رو به خدا نکرده ام و از دوستم خواسته ام دعا کند. این نیایش تلنگری بود برای از بین بردن فاصله ای که مدتها بود بین و من و خدای من افتاده بود….
من هم بعد از خواندن این نجواها دقیقا همین به ذهنم رسید که آن طرفیها هرگز نتوانستهاند چنین از خدا بگویند که انگار مدتها با او همسفره بودهاند. اما بعد از خودم پرسیدم اگر مثلا در وبلاگ قزوه همچین چیزی را بخوانی چه خواهی گفت؟ جواب دادم هیچی، میگویم اینها نمایش است. حرف قشنگ زدن که سخت نیست. کافی است ادیب باشی. این همه هنرپیشه که جلوی دوربین به این قشنگی اشک میریزند مگر به آن دلیلی است که قصد دارند به ما القا کنند؟ نمیدانم چنین اتفاقی خواهد افتاد یا نه ولی اگر هم بیافتد من به حساب خلوص نویسنده نخواهم گذاشت. یعنی اینکه هنوز «من قال» مهم است!
در ضمن مرسی که این رمضانیه را میگذاری. ببین میتوانی کاری کنی هر سال ماه رمضان جد و آبادت را خدابیامرزی نفرستیم؟! راستی حالا که تو اینقدر دم افطار خوب از ما پذیرایی میکنی یه سریالی، صاحبدلانی، شب دهمی، یانگومی، چیزی هم به این رمضانیه اضافه کن که همزمان با خوردن و هضم کردن کمی معنوی شویم و با گودر افطار نکنیم :))
————————————
در مورد بند اول نوشتات خوب توضيح میشود داد دیگر. یعنی جنس سخن قابلتشخيص است. متعلقاش معلوم است. مقولهای است حسی. میشود به سرعت فرق سخن نمايشی را از سخنی که از سوز دل باشد تشخیص داد. چنان بیمعيار و رها هم نيست این فضا. کمی تجربه و تمرين میخواهد. تشخيصاش خيلی سخت نيست. چيزی دربارهاش خواهم نوشت.
د. م.
هميشه مطالبتان را مي خوانم و لذت مي برم. هنتخابهايتان هم فو ق العا ده است.
دال میم چیز دیگری که تو این نیایش ها هست تاریخه به نظرم . این آثار اینچنینی قابلیت ماندگاری بالایی دارن
سلام شما نميدونين چرا وبساين اقاي نوريزاد مشكل داره؟ اخرين نامه به رهبري ايشون رو اگه تونستين اينجا بذارين از خود سايت امكانش نيست
———
نمیدانم ولی متن کامل را اينجا میشود خواند:
http://bahmanagha.blogspot.com/2010/08/blog-post_15.html
د. م.