وبلاگنويسی: حکايت مستی و مستوری
اما آشکار نوشتن برای آدمی مشکل درست میکند. اگر نوشتی، بیهيچ ترديد خطا میکنی. خطا کردن شأن آدميت است. هر کس ادعا کند من خطا نمیکنم و ذهنی منسجم و سخته دارم و خلل و خدشهای در سخن و نوشتهام نيست، در منتهای تبختر و تکبر است. وبلاگنویس نمیتواند چنين باشد (خطا کردنها هم البته درجه و مراتب دارد). وبلاگنویس اگر شأن آدميتاش را رعايت کند، خوب مینويسد، بد هم مینويسد. دستخوش عواطف و احساسات هم میشود. گاهی طبع لطیفاش میجنبد. گاهی شاعر میشود. گاهی فيلسوف. گاهی با خشم و خشونت مینويسد. گاهی با مهر و عطوفت. اين يعنی وبلاگنويسی طبيعی. اما وبلاگنویسانی هم هستند که روی خط مشخصی سير میکنند. يعنی هميشه از يک نويسندهی خاص تنها يک جور چيز انتظار داری. مثلاً يکی هميشه مقالهی فلسفی مینويسد. خوب اين ديگر وبلاگنويسی نيست. اين کتاب نوشتن و مقاله نوشتن است. هيچ کس در کتاب و مقاله، احساسات و عواطفاش را افشا نمیکند. اما اينها همگی وصفِ عام وبلاگنويسی است. هر وبلاگنويسی را در بر میگيرد. هر کسی را که لحظهلحظهها و احساسات آنیاش را مکتوب کرده است شامل میشود. با قيد اين استثناء که آنها که پشت نقاباند – يا حداقل برای اکثريت جامعهی وبلاگنویس شناخته شده نيستند – از حاشيهی امنی هم برخوردارند. البته فرق است ميان کسی که خاموش و بی سر و صدا برای خودش مینويسد. جای کسی را تنگ نمیکند و کسی هم جای او را تنگ نمیکند و کسی که پر سر و صداست. هم ديگران جای او را تنگ میکنند و هم او جای ديگران را تا جايی که بتواند تنگ میکند. ميان کسی که ادعای رسالتی دارد و هميشه به قصد آگاه کردن و انذار مردم مینويسد اما همواره در نقاب است (و آنچه بر زبان میآورد پيوسته در تناقض آشکار است با آنچه خود هست: در ديگران طعنه میزند به خاطر همان چیزهايی که به درجاتی شديدتر در خودِ او يافت میشود) فرق است با کسی که مینويسد و همواره میتوان ادعاهای او را با تاریخ نوشتههایاش سنجيد و تغيير يا تحولاش را ديد و کارنامهاش را تماشا کرد؛ و البته عيان و بینقاب مینويسد. آری، نقابدار نبودن و بیحجاب و بيرون از پرده نوشتن، خود میتواند فضيلتی باشد.
پيشتر از اين بارها اين را نوشتهام که وبلاگنويسی يعنی عرصهی خطا کردن و ميدانی است برای آزمون حس و حال، ذوق و انديشه و بسيار چيزهای ديگر. وبلاگنويسی شئون بسياری دارد. کارکردهای زيادی دارد. اما کسانی هم هستند که سخت عنان قلم را محکم گرفتهاند که مبادا چيزی ننويسند که شأن بشريتشان آشکار شود و ديگران بفهمند که آنها هم کسانی هستند مثل خودشان، نه بیشتر نه کمتر. وبلاگنويسی همه را برابر کرده است، الا کسانی را که پشت نقاباند. اين بحث، بحث درازدامنی است. شايد در فرصت ديگری بيشتر دربارهاش نوشتم.
برای من آن کسی که سخن میگويد بیهيچ پروايی و انديشهاش را بینقابپوشی بيان میکند و میتواند خودش را مرتب تصحيح و تصفيه کند، به مراتب ارزشمندتر از کسی است که پيوسته مینويسد و پيوسته يک نفر است و هميشه همان است که بوده است و آن يک نفر همان چهرهی نقابدار است.
مرتبط: از يکی از فقرا (از فل سفه)
[وبلاگستان] | کلیدواژهها:
“کسی که پيوسته مینويسد و پيوسته يک نفر است و هميشه همان است که بوده است و آن يک نفر همان چهرهی نقابدار است.”
می بینم که شما هم علی رغم استعدادتان، درراه پر افتخار پراکنده گویی به پیش می روید.
موافقم با شما در این فرق بین وبلاگ و مقاله و کتاب من همیشه سعی می کنم بیشتر وبلاگ های “از هر دری سخنی” رو بخونم و بیشتر یه محیط ژورنالیسیتی میبینم وبلاگ رو تا اینکه حالت اموزش های تخصصی.البته آموزش های تخصصی هم از وبلاگ ها گرفته ام ولی کلا با این جور وبلاگ های ژورنالیسیتی و با حس و حال خوشم میاد ولی راستش وقتی نوشته های شما رو میخونم با اینکه متناتون رو قبول دارم احساس می کنم لحنتون برای من خواننده یه کم زننده است.یه کم تند.البته از نظر من
گاهی میشه از وبلاگنویسی با نام مستعار برای تمرین بهتر نوشتن با نام واقعی در آینده استفاده کرد 🙂
****************
البته. ترديدی نيست.
قفل زبانم را گشود این حکایت مستی و مستوری. آری پری رو اگرچه نیستم اما تاب مستوری نداشتم.
به نظر من وبلاگ جائیست که انسان فارغ از همه چیز و همهکس میتواند «خودش» باشد.
دو عامل است که « خودمان باشیم» را تهدید میکند: زیر سایهی نگاه دیگران مطلب بنویسیم. یعنی اینکه آنها را نیز در نظر داشته باشیم.(در صورت داشتن شخصیت حقیقی)
دوم آنکه بخواهیم جور دیگری خود را نشان بدهیم، یعنی ریا. (در صورت پنهان نوشتن)
سلام.مطالب جالبتان را در روزنامه سرمایه خوانده بودم.شاد باشین
***************
مطالب بنده؟ روزنامهی سرمايه؟ گمان میکنم اشتباهی رخ داده!
د. م.
اینترنت را خیلی جدی گرفته اید گویا…
من خیال میکنم قیاس بین وبلاگنویس نقابدار و بی نقاب امری محال است.
که قیاس بدون شناخت اول کفر و پوشاندن حقیقت است.
نقابدار و بی نقاب هر دو در یک عرصه و در یک شرایط و یک موقعیت اجتماعی نیستند که با هم قابل قیاس باشند.
یک نقابدار می تواند رهزن سرگردنه باشد، و یا یک تیرانداز غیبی و یا کسیکه شیر و خرما میبرد برای گرسنگان و یا کسیکه تنها زیر نقاب میتواند با نور و در نور سروکار داشته باشد و یا…و یا یک بی نقاب میتواند برای کسب سرقفلی یلی باشد در جنگهای زرگری و یا یک تشنه ی قدرت باشد به دروغ و یا یک مبارز سرباز باشد آماده ی شهادت و یا تنها یک عابر پیاده ی بی خیال باشد برای هواخوردن و پیاده روی…
در هر وضعیت آن چه مسلم است وبلاگنویس بی نقاب، واقع بین تر به نظر میرسد چرا که با علم و آگاهی و انتخاب میتواند نتیجه ی اراده اش را نقدا کسب نماید.
اما یک بی نقاب یا باید بیمار و دیوانه باشد و یا عاشق،و شاید هم مزدور.
همچنانکه یک نقابدار میتواند نقش مزدوری را واقع بینانه تر بازی کند.
به هر حال آن چه مهم است این است که وبلاگنویس بی نقاب عموما باید کاسب تر از وبلاگنویس نقابدار باشد.
قبله ی عالم به سلامت؛
حتا می توان پذيرفت کسانی در ايران مثلاً زير فشارند و محدوديت دارند،با اينحال زبان سرخ دارند و اکثراً با نام واقعی می نويسند. اما در اتريش و کانادا و امريکا و آلمان نشستن پشت نقاب و ديگران را مخدوش کردن، پلشت ترين کاری است که آزادی بيان را بيمار می کند. کاش بند اول نامه ی «ما نويسنده ايم» را می آوردی.
آن يکی قبلی هم دلنشين بود.
آقای معروفی! قبلن هم برایتان نوشته ام که “متن ما نویسنده ایم” را شما امضا نکرده اید و هر بار کامنت های من دچار تیغ سانسور شما شد. چرا اینقدر به خودتان و دیگران دروغ می گویید؟ شمایی که در یک دنیای خیالی زندگی می کنید، چطور به سرزنش کسی می پردازید که در مجازستان می نویسد؟ مجازستانی که مرزهایش از تخیلستان گاهی قابل تشخیص نیست و به ادبیات پهلو می زند؟! شما هم که دارید همان کار را می کنید! شما متن را امضا کردید و بعد به هر دلیلی امضای خود را پس گرفتید. می بینید که حتا نمی توانید با خودتان صادق باشید. شما یک آرزو را تکرار می کنید. اصلن متوجه اید تکرار این آرزو و حقیقی جلوه دادن آن حامل چه حجم عظیمی از تمرکز بیمارگونه بر خود است؟
.
تکرار هرباره ی این ادعای دروغ که آن متن را امضا کردید و البته هنوز آن امضا زیر آن متن است، توهین به شعور خواننده است، دستکم گرفتن مخاطب! اگر به آزادی بیان اعتقاد دارید، باید به تبعات آن هم که صداقت و پذیرش خطا ست معترف باشید. اگر نه که چه ایرادی به مانی ب. می شود گرفت، وقتی همه در حال خیالبافی و دروغ گویی هستیم؟
*************************
خانم عزيز،
اميدوارم متوجه باشيد که در وبلاگ من داريد کامنت میگذاريد نه وبلاگِ آقای معروفی. از آنچه هم که آقای معروفی در اين وبلاگ نظر داده است بر نمیآيد که ايشان ادعا دارد از نويسندگان آن متن بوده است. هر جا آن ادعا را کرده است، همانجا بايد گريباناش را گرفت.. ارجاعات سرکار فرامتنی است و ربطی به این وبلاگ و آن نظر ندارد. مرحمت بفرماييد هر مشکل شخصی با آقای معروفی داريد به وبلاگ خودشان ببريد يا جای ديگری بنويسيد. دليل انتشار اين نظر هم چيزی نبود جز انتشار پاسخ به شما (هیچ نشانی ایميل يا وبلاگی از شما در اينجا نبود). نظر شما کوچکترين ارتباطی به مطلب وبلاگ بنده ندارد. قصدتان چيزی جز پاسخ به آقای معروفی نيست که مسأله بنده نيست. مسألهی خودتان است. برويد هر جايی که صلاح میدانيد حلاش کنيد.
د. م.