۴
ترکِ داوری
۱. مدتی است، چند ماهی شده است که گویی کسی گریبانام را گرفته باشد، مدام فکر میکنم که «ترکِ داوری» یکی از گردنههای دشوار تهذیبِ نفس آدمی است. همین که بتوانی نفسات را تربیت کنی که آدمها را بر حسب ظاهرشان یا تعلق به یک طبقهی خاص اجتماعی و فرهنگی یا یک مذهب و کیش و آیین خاص داوری نکنی، یعنی اینکه اولین درس اخلاق را آموختهای. راستی چرا مسلمانهایی که مدام میخوانند «ان اکرمکم عند الله اتقیٰکم» هیچ وقت فکر نمیکنند که تقوی ارزشی است که خارج از حتی مسلمانی هم محقق میشود؟! بعد به خودم گفتم که در کشور ما اساساً «تقوی» به طور نهادینه رو به زوال است. یعنی عدهای برای کسبِ یک فضیلت مجاهده میکنند، زحمت میکشند و دشواریهای فراوان تحمل میکنند تا خصلتی حسنه در آنها ملکه شود. در دیار ما کار بر عکس است: گویی ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، تا «بیتقوایی»، «خداناترسی»، «شرم نداشتن از خدا» و از همه مهمتر پیامد مستقیم و بلافصل آن یعنی «دروغگویی» و «ریا» نهادینه شود و در ضمیرشان راسخ گردد! خوب، وقتی تقوا از جامعهای رخت بربست، ابلهانه نیست از آن جامعه انتظار «ترکِ داوری» داشت؟ راستی در این ماه رمضان، در کشورِ ما، کسی به گوهر فراموش شده و مهجور تقوا هم فکر میکند؟ یا تقوا هم لباس تلبیس شده است؟
۲. با عزیزی دربارهی پارهای متجددین گفتوگو میکردم. گفت بعضیها جزر و مد را سیل قلمداد میکنند. فکر میکنند هر تکان و لرزهای، معادل است با محشر کبرا و آخر الزمان! حوصلهی بعضیها تنگ است. بعضیها اندازهشان همین است:
چون به خانهی مرغ اشتر پا نهاد
خانه ویران گشت و سقفاش اوفتاد!
[حاشيهها] | کلیدواژهها:
گمان میکنم «ترک پیشداوری» میگفتید بهتر بود. آقا داریوش خانِ عزیز! ماه مبارک رمضان را این مردم، از تبرک انداختهاند! رمضان، تبدیل شده به شکمبارگی و پرخوری و تظاهر و ریا و ولخرجی و …!
برای لقمه ای شکم هم درانیدن
برای هیچ روح یکدیگر
جایی برای تقوا هست؟
یعنی واقعاً فکر میکنی آن عده متجدد اند؟ عجب!
*****
آنها خودشان را متجدد میدانند، با هر تعریفی که از تجدد در ذهنشان باشد. همین کافی است که آنها را متجدد بنامم. باید خودشان و من بر سر این نام اتفاق داشته باشیم و نام برای معارفه و شناخت است. همین. از هر نامی لزوماً معنای درست و دقیق مسما بر نمیآید. عجب که تو به این دقیقه توجه نکرده بودی.
آنچه دربارهی ارتباط تهذیبِ نفس و کنار گذاشتن داورییِ انسانهایِ دیگر گفتید و آنطور که من فهمیدم حتا نه پیشداوری بلکه همان داوری، عجیب به دل مینشیند. اما واژهی «خداترسی» چیزیست که من هیچوقت با احساس یا منطق نتوانستم درک کنم، من هیچوقت در هیچحالتی احساس نکردم خدایم ترسناک است، مگر اینکه ترس را تأویل به حسی ناشناخته بکنم و جایش درکِ بیکرانی را بگذارم. واژهی ترس و ترسناک مرا بیشتر یادِ چیزی شبیه به این میاندازد:
سزایِ کسانی که با [دوستداران] خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهتِ یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت. (سورهی ۵ آیه ۳۳)
******
مقصود من از خداترسی، «ترس و وحشت» نبود. بیشتر چیزی بود شبیه شرم. آن «خداترسی» کلمهای است که مترجمان قرآن جا انداختهاند. شاید وقتاش رسیده باشد که تجدید نظر کنند.