آسيبشناسی تکفير – ۴
چه در ادبيات و زبان تکفير و چه در مطالبی که زمينه را برای تکفيرگری مساعد میکنند، يک نکته سخت مددرسان دامن زدن به فضای پر تنش است: تقرير ضعيف و نادرست مدعای رقيب (يا متهم به کفر و الحاد). پيشتر به نمونههایاش اشاره کردم. بارزترين نمونههایاش نوع برخورد دستگاه خلافت عباسی و تبليغات آنها با شيعيان بود (به تعبير خودشان روافض). زبان، البته زبان جدلی بود و طرف مقابل هم کم نمیآورد. يعنی اگر شيعيان را رافضی میخوانند (باقی اسامی را بايد جای دیگر بررسی کرد)، طرف مقابل هم به آسانی سنيان را «ناصبی» میناميد و اين تعبير را به مثابهی ناسزا به کار میبرد. حال چرا تقرير ضعيف و نادرست؟ وقتی سخن کسی را دقيق نقل نکنی و مضموناش را سرسری بخوانی و روايت کنی، علیالخصوص آن را سادهسازی کنی، البته که ردش آسان میشود و آسانتر از آن میشود به گوينده اتهام زد و او را ملحد و کافر و مرتد دانست. نمونهی تاريخیاش حلاج است. «انا الحق» او به ادعای خدايی تعبير شد. ذهن عوام البته از اين «انا الحق» صريح چيزی جز همين «ادعای خدايی» نمیفهمد. و تفکر حاکم به مدد فقيهان حقوقبگير به شوراندن فضای ذهنی عوام ياری میرسانند. اين در حد تبليغات عاميانه برای شوراندن عواطف مردم است. نمونهی اخيرش همين غوغايی است که بر سر سروش به پا شده است: که سروش به پيامبر اهانت کرده است! کسی هيچ سند دقيقی برای اين ادعا نمیآورد. کسی هم طلب استدلال و سند نمیکند. کافی است نسبتی به کسی بدهی و ابزارهای تبليغاتی هم داشته باشی. چه کسی يقهات را میگيرد؟
اما در مراتب علمی و معرفتی هم که متکلمان و فقيهان درگير بحث بودهاند کمابيش همین مقولهی تقرير ضعيف مدعا حاکم است. مثالی میزنم که پيشتر هم نقل کردهام. گفتم که غزالی متکلم و فقيهی است که سختترين حملات کلامی را به اسماعيليان کرده است. غزالی وقتی به تقرير اصل تعليم (که اسماعيليان را به واسطهی آن در روزگار الموت و حتی امروز «تعليمی» میخوانند) میرسد دقيقاً از همين حربه استفاده میکند: تقرير ضعيف يا محرف مدعا. اساس سخن حسن صباح در تدوين و تبيين اصل تعليم (تعليم امام معصوم) اين بود که: در خداشناسی خرد بس يا نه بس؟ يعنی آيا خردِ انسانی برای معرفت خدا کفايت میکند يا نه؟ غزالی اين سخن را اينگونه نقل میکند که حسن صباح میگويد در خداشناسی به خرد حاجت هست يا نه؟ يعنی شرط کافی را تحويل به شرط لازم میکند. و البته بنای استدلال با همين مقدمات پيش میرود. عينالقضات همدانی (گمان میکنم در نامهی هفتاد و پنجم) اين شيوهی غزالی را به خوبی تشريح میکند و میگويد نمیتوان مدعای کسی را نادرست، ضعيف يا محرف تقرير کرد و بعد مدعی رد آن شد.
در اين قسط کوتاه چهارم، اين نکته را میخواستم برجسته کنم که این مغالطههای منطقی يکی ديگر از زيرساختهای فضای کافرتراشی و مرتدسازی است. بحث البته جوانب ديگری هم دارد که در بخشهای بعدی میشود آن را بيشتر بررسی کرد. اما عجالتاً در باب همين نظريهی دکتر سروش در بسط تجربهی نبوی، فارغ از اينکه نظريهی سروش چه اندازه سنجيده و دقيق هست يا نه، اين نکته را میشود به ضرس قاطع گفت: در اکثر مواردی که اين همه جريانسازی عليه سروش بر پا شده است، مهمترين رکن اين غوغاها، تقرير ضعيف يا محرف مدعای سروش بوده است. «و ان الظن لا يغنی من الحق شيئاً».
(ادامه دارد…)
پ. ن. به اين شيوهی تقرير مدعای مدعی میگويند «مغالطهی پهلوانپنبه» (در ويکیپيديا) به راهنمايی «جام تهی»
[آسیبشناسی تکفير] | کلیدواژهها:
سلام
به جمع آن مغالطات باید مغالطه ی این همانی و وجه و کنه را هم اضافه کرد. در ماجرای اخیر هم همانند سازی های فرد و سخن بسیار مطرح شد. این همان حرف نصر حامد ابو زید و محمد ارغون است و …
در باب وجه و کنه هم همین طور. وجهی از وجوه سخن را گرفتن و آن را غایت و کنه استدلال فرض کردن و نتایج و الزامات منطقی را بر آن وجه حمل کردن، هم مغالطه است.
این نوشته مرا برد به جلسه ای که در درس آقای علی ربانی گلپایگانی در مباحث کلام جدید در مؤسسه ی امام صادق (علیه السلام) _ زیر نظر حضرت آیت الله سبحانی _ شرکت کردم. بنده ی خدا، استاد از آسمان و زمین حجت نقض تئوری قبض و سروش آورد و این که این سخن فی الجمله غلط نیست، اما اطلاق آن به این نحو که هر معرفت بشری عیر دینی، بر معرفت دینی ما مؤثر است، نادرست (ابطال پذیر)است. در میانه یا آخر بحث طلبه ی نازنینی از استاد محترم پرسید که حضرت استاد، این ها که فرمودید درست، «اما خلاصه»، این آقا ولایت فقیه را قبول دارد یا نه؟(تمام عبارت ها نقل به مضمون است)
به هر حال، این استدلال های مبتنی بر لب کلام و مخلص و جان کلام، خالی از مغالطه نیستند.
بحث مغالطات منطقی و خطاهای زبانی و آسیب شناسی گفتارها و نوشتارهای اخیر از این منظر رهگشاست.
این خلاصه ی ماجرا را هم از زبان گزارشگر رادیو زمانه می توان از همین منظر آسیب شناسی سخن و مغالطات زبانی بررسید.
این روزها بحث پیرامونِ نظرات عبدالکریم سروش داغ است. تا جاییکه کار به تکفیر و تبری کشیده است. قضیه از آنجایی آغاز شد که سروش در گفت و گو با یک رسانه هلندی، قران را کلام پیامبر دانست. انتشار گفتههای او با واکنش تند بهاءالدین خرمشاهی مواجه شد. چندی بعد آیتالله سبحانی با انتقاد از سروش، از او خواست که به آغوش اسلام برگردد. اما قضیه وقتی بغرنج شد که مجید مجیدی، فیلمساز ایرانی اعلام کرد که سروش، کافر است. انعکاسِ سخنان مجیدی در یکی از مهمترین بخشهای خبری، باعث رسانهای شدن نظرات سروش شد. جمعه گذشته درحالیکه قرار بود در قم علیه سروش راهپیمایی شود، این نواندیش دینی، در مقالهای با نامِ «بشیر ما بشر بود» به سخنان آیتالله سبحانی پاسخ داد. این قضیه بار دیگر این سوال را مطرح کرد که آیا مفهومی تحت عنوان روشنفکری دینی معنا دارد یا نه؟ و اینکه روشنفکر دینی چه نسبتی با دین و خردِ انتقادی دارد.
منبع
http://radiozamaaneh.com/pourmohsen/2008/03/post_109.html
آيتالله سبحاني:
اقدام مجيد مجيدي قلب پيامبر (ص) را خوشحال كرد !
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8612210551
*******
عجيب است واقعاً. اگر این کار وظيفهی مجیدی بوده، تقدير ندارد. کسی را به خاطر ادای وظيفهاش تقدير نمیکنند! به هر حال، این هم حکايتی است. بگذريم!
او
يزدان پاک نگاه بان ايران از شر ديوان .
دوست عزيز اين کوچک در مواجهه با روزهای در راه و گام نهادن امت در راه فرمان محمدی برای غارت و بردگی و کنيزی و تجاوز ، به تعريف سه کلمه در حوزه دين همت گماردم ، که بيش از سی سال از عمر در اين مهم صرف گرديد .
در معنای لغوی ی کفر از ريشه پوشاندن و اين حقيقت بزرگ که انسان ها حقيقت ذات خود را به نقاب می پوشانند و آنی نمود می يابند که نيستند .
در حقيقت انسان های ناتوان از کردن و شدن و درماندگان قضاوت و ذهن را کفار قلمداد کرده ايم ، که با قدری دقت گمان نمی برم در همه حوزه های علوم اسلامی به انسان غير کافری برخورد نمائيد و بهمين دليل است که مردم را به روشن بینی دعوت می کنم .
۲ – شرک است و معنا کرديم که شرک آن است که تو در حال سخن گفتن و کسانی در مخيله ات به کند و کاو و سفرهای بی سفينه و رفتن به بلندی ها بی نردبام و دخول کردن های بی اجازه و بی شرمانه ، پس نيک بنگر تو کدام از اين همه هستی ؟ و شوربختانه با هرکس سخن می گوئی ، هم ذات پندار روحانيون می شود و سخن سوم آن که : ملحد آن است که مرگ را نزديک می کند و شما شاهد هستيد که مارهای ضحاکی همه اطرافيان ما را ربودند و خوردند و ما به استحقاق مردن بودن همراهان و نزديکان مان قضاوت می کنيم و هيچ توجه به ضحاک و قصه ضحاک نداريم .
سخن بسيار است و اين کوچک همه مطالب در رد اديآن ابراهيمی را و پيامبران دروغين را به حوزه های علميه در گزارشی اثباتی ، به ثبوت رسانده ام و اکنون نيز جز به پيام آوری ی « آدم » باور ندارم و مستندات کافی نيز در اختيار دارم .
يآ حق
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=14209