زردنويسی: آفت روزنامهنگاری
زردنويسی يکی از چيزهايی که اساساً با خود دارد (يا شايد بشود گفت يکی از اهدافاش) ايجاد جنجال است. شهرآشوبی کردن. به شيوههای مختلف. نمونههای بريتانيايیاش اين روزنامههای سان و دیلیميل در لندن هستند. وسط روزنامه عکس يک زن برهنه هميشه هست. مابقی اخبار روزنامه هم عمدتاً اختصاص به اخبار خالهزنکی دربارهی سياستمداران، هنرپيشهها و حتی افراد عادی دارد. این قبيل مسايل، امور جنسی، اعتياد يا هر نوع رفتاری که جلب توجه عوام مردم را میکند در بر میگيرد. زردنويسی به يک معنا تباه کردن ذايقهی مردم است. اما خوب، هر قشری که سان نمیخواند. اما اين مقوله در ايران هم وجود داشته و دارد. قبل از انقلاب (و حتی بعد از انقلاب) مجلاتی هستند که کارشان سرک کشيدن به زوايای خصوصی زندگی هنرپیشهها بوده است. البته سياستمداران (به جز سياستمداران مغضوب) در ايران عمدتاً از یک سپر دفاعی و حاشيهی امن برخوردارند و اگر مثل اينجا میبود آنها هم راز سربستهشان را با دف و نی بر سر بازار میگفتند.
بگذریم. زردنويسی در ايران سخت غالب است. در رسانههای فارسیزبان هم ايضاً. دو نمونهی زردنويسی متعارف روزنامهنگاری را که «جنجالآفرين» شدند، حتماً همه شنيدهاند: ماجرای آن دختر هنرپيشه و اخيراً قصهی اين جوان دانشجوی ايرانی در کانادا. اين حس کنجکاوی مخاطب است که بايد ارضاء شود؟ از خواندنِ اين اخبار لذت میبرد؟ (اين مطلب «تشت و پشم» را هم بخوانيد) هيچ کدام از اين اتفاقها هيچ وقت برای خودش نمیافتد؟ اصلاً چرا بايد دربارهی اين مقولات نوشت و با آب و تاب اينها را شرح داد؟ چه نياز عقلانی، معرفتی، انسانی يا اجتماعی در اينها هست؟
در روزنامهنگاری ايران البته دو نوع روزنامهنگاری زرد داريم: زردنويسی سياسی و زردنويسی عوامانه. زردنويسی سياسی البته شاخهای از همان زردنويسی عوامانه است. يعنی اگر تا ديروز «عوام» ذوق میکردند از با خبر شدن از اسرار زندگی خصوصی فلان هنرپيشه، الآن «رقبای سياسی» بر ملا شدن و بر ملا کردن اسرار زندگی خصوصی سياستمدار رقيب را فرض واجب میشمارند و مهم نيست که آن بخش زندگی خصوصی رقيب واقعاً چه ربطی به اختلافنظرهای سياسیشان دارد؛ خودشان با آسمان و ريسمان به هم بافتن ربطاش میدهند. برای من دو مسأله مهم است: ۱. رسانهی مدرن وظیفهاش شفاف کردن جامعه است. ۲. رسانه بايد بتواند «قدرت» و «سياست» را پاسخگو کند. اینها برای من دو اصل کلان رسانهای هستند که بايد حفظشان کرد. قربانی کردن يک جوان بيست و چند ساله که حالا شهوت بر او غالب شده، نه «جامعه» را شفاف میکند و نه «قدرت» و «سياست» را به صلابه میکشد. به طريق مشابه، وقتی رسانهای که جناح طرفدارش قدرت بیحد و حصر دارد، آبرو و حيثيت رقيباش را با دروغبافی و اتهامزنی در رسانه بر باد میدهد، باز هم نقض غرض شده است. به فرض هم که آن رسانه در اقليت میبود و حظ و بهرهای از قدرتِ سياست نمیداشت، باز هم ناگزير به رعايت آدابی اخلاقی بود (حتماً خواندهايد اين «قصه» را که مثلاً قاليباف فلان خبرنگار را «ضرب و شتم» کرد؛ و يا البته اکثريت قريب به اتفاق مطالب بعضی از روزنامههای عزيزدردانهی وطنی را خواندهايد).
شايد، آن هم شايد، در کشوری مثل انگلیس، زردنويسی به سلامت جامعه صدمهی چندانی نزند. اما بدون شک در فضای فارسی زبان، در ایران، اين زردنويسی يکی از سموم مهلک رسانههاست. پيشرفت فکری و اجتماعی جامعهها را دهها سال به عقب میاندازد. بيماریهای روحی و روانی را در عموم مردم و اهل سياست مزمن میکند. بايد چارهای اساسی به حال «زردنويسی عاميانه» و «زردنويسی سياسی» در رسانههای فارسیزبان داخل و خارج از کشور کرد.
[از رسانهها] | کلیدواژهها:
من نفهمیدم چرا زرد نویسی به انگلیس ضربه نمی زنه!
***
ساختار رسانههای اينجا تفاوت زيادی با آنجا دارد. اينجا هر سياستمداری را به هر شيوهای میشود پوست کند آنجا نه. تفاوتها زياد است. شايد بعداً توضيح دادم.
سلام دوست عزیز یک درخواست اگرمیشود لطفا طربستان را به همان حالت قبلی که در یک صفحه مجزا بود ببرید که ما بتوانیم از ان استفاده کنیم. با تشکر.
***
متأسفانه نمیشود. آن وقت بايد خود ملکوت را هم تعطيل کنم به خاطر سرعت پايين صفحه. اينجا به روی همه باز است. بفرماييد استفاده کنيد.