انتقاد موشکافانه
اين يادداشت سعيد حنايی کاشانی شاهکار است: نقد شريعتی بعد از ۳۰ سال. حتماً بخش نخستاش را هم بخوانيد. فقط بندی از آن را، دربارهی عنوانهای مطالب گنجی، نقل میکنم:
«نگاهی به عنوانهای به ظاهر فرعی اما برجسته و چشمگيری بيندازيم که عنوان اصلی را در سايه نگه میدارند. نگاهی به پنج عنوان نخست نشان میدهد که عنوانهای انتخابشده خود حامل معنا و بار عاطفی بسيار است. عنوانها به ما میگويند که ما با شخصی سر و کار داريم که يا مدافع کريهترين و منفورترين چيزهايی است که ما امروز میشناسيم: يوتوپيای لنينيستی، حکومت فقيهان، زنان گونیپوش، صيغه و چندهمسری؛ يا مخالف ارزشمندترين چيزهايی که ما میشناسيم: حقوق بشر. پس آيا جای شگفتی است که در عنوان ششم نويسنده دامن خود را از چنين شخص کريه و منفوری پاک کند؟ خب، وقتی که ما با چنين ادعاها يا اتهامهای شگفتی مواجه میشويم شايد بیدرنگ کنجکاو شويم و مقاله را بخوانيم. اما آيا در پايان میتوانيم با نويسنده موافقت کنيم که همهی ادعاهايش درست بوده است؟ خب اگر درست نبود، آن وقت چه؟ آيا آن وقت نمیتوانيم ادعا کنيم که او به دروغ چيزی را ادعا کرده و به کسی نسبت داده است؟ يا چهرهای مشوّه از شخصی شناختهشده و محترم به دست داده است؟ و «بردن آبروی» اشخاص را با «بتشکنی» و «نقد» و «پرسشگری» اشتباه گرفته است؟ پس بهتر است بپرسيم چگونه میشود در يک مقاله به «تحقيق» دست زد و «نقد» کرد و در يک مقاله به «تحميق» دست زد و «هجو» کرد.»
واقعاً دست مريزاد! ظاهراً اين نقدها هنوز ادامه دارد. فرصت ندارم چيز بيشتری بنويسم. اما ساعتمان خوش شد با خواندن اين نقد! تمام اعتنای من البته به همين يک بخش نقد نيست. حتماً بايد بخش نخست و مقدمهی اين بخش را هم خوب بخوانيد تا محل ورود سعيد را به بحث بفهميد. نقد سعيد بدون شکی نقدی است بسيار نکتهسنجانه و هوشمندانه. من اگر میدانستم او قرار است چيزی بنويسد – و چنين چيزی بنويسد – بدون شک همان دو يادداشت سابق هم را نمینوشتم.
[دربارهی اکبر گنجی] | کلیدواژهها:
شریعتی، شخصیتی حماسی، اجتماعی، و سیاسی داشت. نه محقق بود، نه عالم بود و نه فیلسوف. با عجله گفت و گفت و گفت؛ و شاگردانش با عجله، گفتههایش را نوشتند و نوشتند و نوشتند. و اکنون نیز، نقدها و دفاعها و حملهها، با گرایشی کاملاً حماسی و سیاسی، و با همان عجله و شتاب، درحال انجام است. و شوربختانه، گروه ناقدان و مدافعان، نوعاً، خود نیز نه محققاند، نه عالم، و نه فیلسوف. دست ِ کم، نقد و دفاعشان، نه محققانه، نه عالمانه، و نه فیلسوفانه است. من نه نقدها را نقد میبینم و نه دفاعها را دفاع. بیچاره شریعتی، دوباره و سهباره و صدباره، دستمایهی دعواها و کینهها و دشمنیها شدهاست! و البته، از نگاهی فراتر، اینها همه، طبیعی است. بخشی از طبیعت ِ آدمیان، چنین است. گریزی از آن نیست!
تمام فرمايشاتي كه شما مي فرمائيد متين. اما بهتر نبود براي سهولت در استنتاج مخاطب ِ ناآگاهي چون من، از قلم موجز ِ شما، جغرافياي كلامتان را مشهود و نمايان مي ساختيد.
ذكر ِ چنين فحوايي از آنجاست كه بنده نميدانم ميتوان بحث ِ شما را به ايران و ايرانيان نيز تعميم داد يا خير؟
كه به گمانم پاسخ ِ شما هم همين باشد. ولي در هر صورت سخن شما بيانگر اين نكته است كه جهان امروز در حوزه ء فرهنگ با معضله هاي پيچيده اي مواجه شده است.
***
اگر مقصودتان مطلب بعدی من است، بيشتر مقصودم چيزی بودم که در صحنهی جهانی رخ میدهد. در ايران هم اتفاق مشابهی میافتد به تبع.
به اين پست در خبرخوان كيميا لينك ميدهم
kiemia.net