پولهای مصلايی که ناگهان به حافظهها بر میگردند!
[تأملات] | کلیدواژهها:
تصريحات گفتمانی و جايگاه انسانِ ايرانی
مغز پاسخ من به مهدی این است: مهدی حتی پژوهشهای آکادميک، موضعگیریهای روشنفکران عرصهی عمومی و بعضی از فعالان سياسی را میخواهد به جنس موضعگيریهای حکومتی نظام جمهوری اسلامی – که سرشتی یکسره متفاوت دارد و اعتبارش را فقط از قدرت سياسی اين نظام میگيرد – فروبکاهد در حالی که منبع مشروعيت اين دو موضع و خاستگاه اتوريتهی اين دو از اساس متفاوت است. مثل روز روشن است که درخواست رهبران سياسی فلسطينيان معتبر است ولی البته در چارچوب خودش و در بستر مرتبط به همان سخنان. برای يک پژوهشگر مهم نيست محمود عباس خائن است يا خادم. اگر در اسراييل حقوق بشر نقض میشود و نظام سياسی آن يک روایت قومگرايانه و نژادپرستانه و تبعيضآميز از دموکراسی است، این سخن از اساس مستقل از خائن يا خادم بودن محمود عباس یا مستبدانه يا عادلانه بودن نظام سياسی ايران است.
ساير نکات مهدی همچنان به نزاع او با گنجی باز میگردد و اينکه گنجی به فلان بيانيه تاخته است و آنها را تخريب کرده است. نزاعهای سياسی بیرون از بحث من میايستند. ولی بايد به ياد داشت که وقتی ما از «شجاع بودن» گنجی سخن میگوييم، متعلق شجاعت او به روشنی ايستادن در برابر نظام جمهوری اسلامی است. اتفاقاً همينجاست که خود مهدی گرفتار نابگرايی است. از نظر او لابد شجاع کسی است که در تمام زندگیاش معصوميت دارد و اگر یک جا شجاعت به خرج داد باید در تمام جاهای ديگری که از نظر من فلان رفتار شجاعت است، همچنان باشد که ما میگوييم و گرنه در همه جا شجاعتاش زیر سؤال رفته است. اين تحلیل را من مغالطه میدانم و برخورد شخصی با مسأله کردن. اينکه قصهی گنجی با نيروهای سياسی اپوزيسيون چگونه حل میشود، مسألهی من نيست و خارج از بحث من است. گنجی و مهدی خودشان بهتر میتوانند مسألهشان را حل کنند.
[تأملات, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, اپوزيسيون, حميد دباشی, دموکراسی, فلسطين, نژادپرستی
اولويتبندیهای بلاوجه
[تأملات, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, اپوزيسيون, سايه, فلسطين
خيره شدن در مغاک: نمونهی روزآنلاين
یکی از پيروزیهای شگفتآور – و البته شرمآور و ضد انسانی – جمهوری اسلامی در تمام اين سالها که غيریتتراشی و غيريتسوزی کرده است همين بوده که در نتيجهی قدرت گرفتن ذهنهای بیمار و توطئهانديشی که در سیمای تمام هستی جز شر و پلیدی و اهریمنخویی نمیبينند، مخالفاناش هم به تدریج از جنس و رنگ خودش شدهاند و درست با همان منطقی عمل میکنند و سخن میگويند که جمهوری اسلامی در تمام اين سالها سخن گفته است.
[تأملات, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل
اسراييل: ارض مقدس تروريسم يا افسانهی دموکراسی؟
[تأملات, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, ايلان پاپه, جنبش سبز, دموکراسی, فلسطين
لُبّ لُبابِ دباشی
مشخصاً به اين جمله از متن توجه کنيد: «الصاق نام بیشهرت جوانی گمنام به بزرگی نامور بیشک مقداری شهرت برای آن جوان به همراه میآورد. به خصوص شیرجه زدن در گرماگرم بحثی چنین داغ قطعا عملی نامورکننده است»؛ بينالسطور اين عبارت گويا چنين است که نسبت نويسنده با دباشی، انگار همان نسبت دباشی با مثلاً فوکو و بورديو است، هر چند به آن تصریحی نمیرود. دليل نويسنده برای «شيرجه نزدن در گرماگرم اين بحث» به خاطر اینکه باعث «نامور شدن» احتمالی او میشود، دليل چندان محکمی به نظر نمیرسد (در نقد سياست و نقد نظريهها، کار ما سلوک عرفانی يا تهذيب اخلاق نيست، هر چند اخلاق شخصاً و فرداً برای ما میتواند و بايد مهم باشد).
[تأملات] | کلیدواژهها: , حميد دباشی
اشتراک لفظ دايم رهزن است…
[تأملات] | کلیدواژهها: , عينالقضات همدانی
ماجرای غدير، قصهی ولايت و مسألهی مشروعيت
دربارهی غدير بسيار گفتهاند و نوشتهاند و شايد چيزی بر آن افزودن، حقيقتاً کار تازهای نباشد. به بهانهی عيد غدیر، میخواستم اشارهی کوتاهی بکنم به حديث غدير که سنگ بنای روایتهای متفاوت تاريخی دربارهی ولايت حضرت امیر است. شاید بهترین مقالهای که تا به حال دربارهی حديث غدير در دایرةالمعارفهای انگليسیزبان نوشته شده است، مقالهای باشد از وچا واليری در ويراست دوم دايرة المعارف اسلام (اينجا را ببينيد). اما هنوز جاهای خالی زيادی در مطالب منتشر شده دربارهی اين حديث در ميان غربیان وجود دارد. به بعضی از اين موارد به اختصار اشاره میکنم.
نخست اينکه با وجود اينکه این حدیث در دوران اوليهی پس از وفات پيامبر چندان محل نزاع نبود و مایهی اختلاف و تنش نشد، همچنان در دورهی خلفای راشدين در مدينه حدیثی شناختهشده و مشهور بود و حاميان و پيروان حضرت امير در همان دوران به آن استناد میکردند. اين حدیث تنها در زمان نخستين جنگ داخلی مسلمانان در دورهی امويان دستمايهی صفبندیهای گروههای مختلف مسلمان شد. در واقع، یافتههای تاريخی نشان میدهد که حديث غدير خم در دورهی امويان حديثی مشهور و شناختهشده بود اما تنها در دورهی عباسيان است که اين حديث تعمداً به محاق میرود و تحولات سياسی-دينی بعدی در آن دوره، به روشنی به سوی ناديده گرفتن و مسکوت گذاشتن آن رفته است.
در حدیث غدير خم، هر چند بدون هيچ تردیدی اشاره به ولايت حضرت امير هيچ ابهامی ندارد اما از آنجا که در اين حديث خاص، به طور مشخص، هيچ اشارهای به عنوان «امام» برای حضرت امیر نمیشود و همچنين نسبت خانوادگی حضرت امير با پيامبر به مثابهی رکن امتياز معنوی و مشروعيت روحانی او برجسته نمیشود، زمينه برای برداشتهای متفاوت گروههای ديگر مسلمان فراهم میشود. به اين معنا، لازمهی اين حديث – اگر فقط به همين حديث اکتفا کنيم – اين است ذريهی علی میراثدار عنوان افتخاری و ولايی او باقی میمانند. به هر تقدیر، اين حديث، حدیثی نيست که تنها پس از دورهی امام باقر يا صادق شهرت و تواتر خاص یافته باشد و نخستين دورهی شيوع آن به دورهی امويان باز میگردد.
در میان منابع اين حديث، مهمترين آنها آثار اهل سنت است اما هيچ اثری از آن در سيرهی ابن هشام يا تاريخ طبری يا ابن سعد نمیبينيم. مسکوت ماندن اين حدیث در اينگونه آثار نشان از ريشهدار بودن آن در ميان روايات شيعيان دارد. اما میبينيم که اين حديث در آثار نويسندگان سنی مذهب معتبر ديگر به قوت حضور دارد. از جمله بلاذری در «انساب الأشراف» روايت مفصلی از اين حدیث آورده است و مبسوطترین روایت از اين حديث در مسند ابن حنبل ديده میشود. و پس از آنها در «تاريخ مدينة دمشق» ابن عساکر و «البداية و النهاية» ابن کثير شرح ان آمده است. در واقع، در اين دو کتاب اخيرالذکر مفصلترين و جزيیترین روايت از حديث غدير را میبينيم تا حدی که تنها آثار شيعی متأخر در دورهی معاصر میتوانند در تفصيل به پای اين دو اثر برسند.
در میان روايات شيعی، حديث غدير خم در دورههای مختلف به يک اندازه نقل نشدهاند. اين حديث در آثار مربوط به اواخر دورهی اموی خصوصاً در «هاشميات» کميت بن زید و «کتاب سليم بن قيس هلالی» که سرشتی جدلی دارد آمده است. در مقايسه با اين آثار، در ساير آثار شيعی اثر چندان برجستهای از اين حديث نمیبینيم تا دورهی قرن سوم به بعد و مثلاً در «کافی» کلینی. شايد به این دليل که نويسندگان امامی دورههای بعد فرضشان اين بوده که آگاهی نسبتاً خوبی از این حديث وجود داشته، چندان تأکید زيادی روی آن نکردهاند. لذا نکتهی قابلتأملی است که بسياری از کتب تاريخی متمایل به شيعيان پوشش مفصلی به اين حديث ندادهاند. این حدیث در «مُرُوج الذهب» مسعودی نيامده است و در «تاريخ» يعقوبی هم تنها اشارهای مختصری به آن شده است.
دلیل طرح حديث غدير در بعضی از آثار سنی و غيبت آن از آثار شيعی ديگر، تصادفی نيست. بررسیهای تاريخی نشان میدهند که عمدهی آثار – شيعی يا سنی – که در آنها از حديث غدير ياد شده است، مربوط به روايات اوايل دورهی اموی هستند. نمونهی بسيار خوب نقل اين حديث، انساب الأشراف بلاذری است که چه بسا نتيجهی حضور طولانی او در دمشق بوده و برخوردش با رواياتهای پيش از دورهی عباسيان. ابن عساکر هم وضع مشابهی دارد. او هم عمدتاً به منابع تاريخی شامی اشاره داردو ابن حنبل هم هر چند مورخ نبود ولی ظاهراً زير نفوذ احاديث و روايات مربوط به دورهی اموی بود.
دربارهی ابن حنبل دو نکته را میتوان گفت. نخست اينکه ابن حنبل، که از منابع برجستهی حديث اهل سنت است، عمدتاً بر روايات نقلی تکيه داشت تا حدسيات کلامی و عقلی. از این لحاظ او هر منبع و سندی را که در دسترساش قرار داشته بدون کم و کاست و بی بحث عقلی نقل کرده است. ابن حنبل در جاهایی که میتوانست منابع متعددی برای احاديثی که نقل کرده – مانند حديث غدير – بياورد، آنها را نیز در آثارش آورده است. نکتهی دوم اين است که ابن حنبل که بنيانگذار «مصالحهی اهل سنت» میتوان خواندش، علی را در کنار سایر خلفا، يعنی ابوبکر و عمر و عثمان ياد میکند آن هم در فضایی که علی را بعضی از غير-شيعيان لعن و نفرين میکردند. نکتهی آخر و مهمتر اين است که میدانيم ابن حنبل به شدت مخالف بعضی از جنبههای سلطهی اوليهی عباسيان است و در اين راه هیچ ابایی هم از به جان خريدن تعقيب و آزار نداشت. از اين حيث، چندان از نفوذ عقلی معاصراناش یا فشارهای سياسی و ايدئولوژيک دولتيان عباسی اثر نپذيرفته بود.
در مقایسه با ابن حنبل، بسياری از چهرههای برجستهای چون طبری، مسعودی، ابن سعد و يعقوبی کسانی بودند که نمايندگان مهم سنت تاريخی عباسيان به شمار میآمدند. در نتيجه، اين گروه از نويسندگان ناگزير به شدت زير فشار نيروهای ايدئولوژيکی قرار داشتند که مروج و مبلغ مشروعيت عباسيان بودند و حديث غدير بيش از هر چيز ديگری شالودهی مشروعیتبخشی به عباسيان را سست میکرد چون اين حديث در مقابل مشروعيت قبيلهی بنی هاشم به طور کلی، تأکید را بر مشروعيت شخص علی مینهاد. در نتیجه، هيج عجیب نيست که دستگاه عباسيان در تلاش برای تحکیم پايههای مشروعیت خود، جهد بسياری میکرد که نقش حديث غدیر را کمرنگ جلوه دهد و آگاهانه در راه مسکوت نهادن آن بکوشد. اين وضع البته اختصاص به اهل سنت نداشت و در همان دوره هم بودند متکلمانی شيعی که کوشش میکردند از اين حديث فاصله بگیرند به اين دلیل که اين حدیث ارتباط تنگاتنگی داشت با جنبشهای تندرويی که در بستر نزاعهای دینی اواخر دورهی اموی شکل گرفته بود. از این گذشته، چون اين حديث نقش چندان پررنگی در تحول الاهيات امامت نزد شيعيان آن دوره ايفا نمیکرد، علما توجه زيادی به آن نمیکردند.
خلاصهی قصه اين است که اين حديث در فضای اواخر دورهی اموی بسيار مطرح و مشهور بود و تنها در دورهی عباسيان است که حلقههای فکری مرتبط با عباسيان کوشش در مسکوت گذاردن آن داشتند و شايد حتی دولت عباسی از لحاظ سياسی آن را سرکوب میکرد تا شالودهی مشروعيت عمومی هاشمی آنان را در برابر مشروعيت خاص علوی در راستای حفظ ولايت خود نگهداری کنند.
گمان میکنم برای اهل پژوهش تا همین حد اشاره به منابع و ريشههای حديث غدير کفايت میکند و جويندگان میتوانند برای جستوجوی بيشتر به آثار متينی که در سالهای اخير تولید شدهاند مراجعه کنند. اين مختصر را نوشتم که یادی باشد از حادثهی مهم و سرنوشتساز غدیر که مؤلفهای هويتی و مهم برای جامعهی شيعيان مسلمان است.
[تأملات] | کلیدواژهها: , امام علی, غدير خم, غدیر, مشروعيت, ولايت
مريد پير مغانم، ز من مرنج ای شيخ
پ. ن. برای اينکه گستردگی جهان معنا و پيچیدگی مضمون را در تعبيرها و الفاظ «ارادت» و «مريد» بهتر ببينیم، خوب است اين بيت درخشان حافظ:
سرِ ارادت ما و آستان حضرتِ دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست
و همچنين اين بيت سايه، خطاب به محمدرضا لطفی، را نیز در همين بستر بخوانيم:
مريد پيرِ دل خويش باش ای درويش
وزو به بندگی هيچ پادشاه مرو
[تأملات] | کلیدواژهها:
تونس: آزمونی برای رواداری و تغيير تراز سياستورزی

[تأملات] | کلیدواژهها: